آهنگ زیبای فریدون فروغی را بدون هیچ مقدمه و هر حرف و حدیثی تقدیم می کنم به همه کسانی که با این آهنگ خاطره دارند.
آهنگ نیاز از فریدون فروغی
به نظر من خیلی این آهنگ با احساس هست و از آن موزیک هایی که تاریخ انقضا ندارد. هر لحظه که به آن گوش می دهم برایم جذاب و شنیدنی است.
خیلی این موزیک را گوش دادم ولی یک بار شما را دعوت می کنم به دقت به مفهوم این آهنگ. اون جاهایی که داره مثال میزنه که” تو مثل چه چیزهایی هستی”، تمام مواردی هست که برای یک بچه معصوم خوشحال کننده است.
تن تو ظهر تابستون رو به یادم میاره
رنگ چشمای تو بارون رو به یادم میاره
وقتی نیستی زندگی فرقی با زندون نداره
قهر تو تلخی زندون رو به یادم میاره
من نیازم تو رو هر روز دیدنه
از لبت دوست دارم شنیدنه
تو بزرگی مثل اون لحظه که بارون میزنه
تو همون خونی که هر لحظه تو رگهای منه
تو مثل خواب گل سرخی لطیفی مثل خواب
من همونم که اگه بی تو باشه جون میکنه
تو مثل وسوسه شکار یک شاپرکی (خاطرات شیرین کودکی)
تو مثل شوق رها کردن یک بادبادکی(خاطرات شیرین کودکی)
تو همیشه مثل یک قصه پر از حادثه ای(خاطرات شیرین کودکی)
تو مثل شادی خواب کردن یک عروسکی(خاطرات شیرین کودکی)
تو قشنگی مثل شکلهایی که ابرها می سازن
گلهای اطلسی از دیدن تو رنگ می بازن
اگه مردهای تو قصه بدونن که اینجایی
برای بردن تو با اسب بالدار می تازن
با تشکر
3 دیدگاه روشن تن تو
اسب بالدار چیست؟ از ویکیپدیا
اسب بالدار نام یکی از صورتهای فلکی است. در مورد این صورت فلکی افسانهای کهن وجود دارد که بر طبق آن پگاسوس یا اسب بالدار آسمان همان اسبی بود که پرسیوس یا برساوش سوار بر آن معشوقه خود یعنی آندرومدا را از دست هیولای دریا نجات داده است.
امان از یادگیری کریستالی 🙂
سلام حمید جان.
ممنون. با این اوصاف، این آهنگ به من هم تقدیم شده پس. چون من هم از این آهنگ خاطره دارم. 🙂
و همچنین آهنگ دیگرِ فریدون فروغی که می خونه: “عمریه غم تو دلم زندونیه، دلِ من، زندون داره تو میدونی”
هر دوش رو خیلی دوست دارم.
و اما خاطره:
وقتی دانشجو بودم، توی خوابگاه، با دوست صمیمیم که خوشبختانه هم اتاقی هم بودیم، یه نوار از فریدون فروغی داشتیم که شامل این دو تا زیباترین آهنگهاش بود و مرتب میذاشتیم گوش میدادیم.
و با اون حال و هوای اون روزها خیلی میچسبید.
بعد، یکی از دوستان ترم بالایی مون، به اسم نازلی، کلن با صدای فریدون فروغی مشکل داشت!
معمولاً هر وقت میومد اتاق ما و میدید که داریم به این کاست گوش میدیم، میگفت: “بچه ها. این چیه همه اش بهش گوش میدین؟ بجاش ترانه های فرهاد رو گوش بدید.”
ما هم همیشه جواب میدادیم: “آخه چه ربطی داره؟”
بعد، سعی می کردیم اذیتش کنیم. (البته خیلی دوستش داشتیم!)
هر وقت توی کریدور خوابگاه، از دور میدیدیمش یا میفهمیدیم که داره میاد اتاق ما که بهمون سر بزنه، می دوُیدیم کاست فریدون فروغی رو میذاشتیم توی ضبط.
بعد دوباره میومد میگفت: “بچه ها بازم که دارین فریدون فروغی گوش میدین! بجاش فرهاد گوش بدید.”
و ما هم که منتظر همین جمله ی تکراریِ بانمک بودیم و کیف میکردیم از اذیتش کردنش ;)، دوباره می زدیم زیرِ خنده.
این بود بخشی از خاطره ی من… 🙂
پی نوشت:
راستی. حمید عزیز. ممنون بخاطر تمام اطلاعات خوبی که داری و با نوشته های خوبت، در اختیار ما هم میذاری.
شاد باشی.
سلام بر شهرزاد عزیز
شهرزاد
وقتی اسم سروش رضایی میاد من ناخود آگاه یاد “خلاقیت” می افتم و بالعکس
وقتی اسم علی کریمی میاد من یاد “حضور فعال” می افتم و بالعکس
وقتی اسم محمدرضا میاد من یاد “سواد، دقت، موثق بودن و تلاش” می افتم و بالعکس
وقتی اسم شهرزاد میاد من یاد احساسات می افتم و بالعکس
از بس تو قشنگ از احساساتت می نویسی و اون ها رو به رشته تحریر در میاری باعث شدی این کلمه برای من این شکلی تداعی بشه
امیدوارم همیشه پیش ما و دوستان باشی و بدونی که من و همه دوستان متممی در کنار نعمتی به نام متمم، خیلی خوشحالیم که نعمته ای (نعمته مونث نعمت است 🙂 ) مثل شهزاد را داریم که هر از گاهی با اون نگارشش ما رو متوجه کنه که در این دنیای منطقی و دود آهن احساسات خودمون رو هم به رسیمت بشناسیم.
امیدوارم همیشه شاد و پر احساس باشی و ما هم ازت یاد بگیریم
سایدبار کشویی
درباره من
حمید طهماسبی هستم.
علاقهمند به کارآفرینی و مدیریت
در این سایت سعی می کنم از تجربیات و مشاهدات خودم در مورد کسب و کار و زندگی روزمره بنویسم. (برای خواندن درباره من کامل تر کلیک کنید)
دسته بندی مطالب
آخرین دیدگاه ها
نوشتههای تازه
لینک های مفید
پربازدید ها