۲ سوال مهم در کار تیمی

هر چه جلوتر می روم و بیشتر به کار کردن ادامه می دهم، بیشتر به اهمیت کار تیمی پی می برم.

با تیم خوب هر کاری (دقیقا هر کاری) قابل انجام است.

وارد تیم خوب شدن یا تیم سازی کار سختی است، اما از آن سخت تر، ماندن و نگه داشتن آن تیم است.

 

من برای خودم همیشه دو سوال را شاخص قرار داده ام که متوجه شوم حضور من در تیم هنوز هم مفید است:

  1. آیا باز هم به عقب برگردند با من شروع به کار می کنند؟
  2. اگر کسب و کار جدیدی اغاز شود، باز هم به سراغ من می آیند؟

 

 

۱- آیا باز هم به عقب برگردند با من شروع به کار می کنند؟

شاید یک نفر بگوید من واقعا جواب این سوال را نمی دانم. اگر نمی توانیم جواب این سوال را بدهیم، بهتر است با دقت بیشتری از این به بعد در تیم فعلی فعالیت کنیم. اینکه ما ندانیم حضورمان مفید است یا نه، فکر نکنم خبر خوبی برای انگیزه و عزت نفس ما باشد.

ما باید تمام توان خود را برای استفاده حداکثری از ظرفیت هایمان و به صورت موازی برای بالابردن آن ها نیز تلاش کنیم.

چه به عنوان عضوی از تیم و چه به عنوان شخصی که تیم سازی را بر عهده داشته باید این تلاش پیوشته و مستمر باشد، چون نگه داری از ساختن هم سخت تر است. خیلی وقت ها پیش می آید که یک عضو از تیم آدم فوق العاده ای است، اما برای یک تیم ۱۰ نفره و برای یک تیم ۱۰۰ نفره انچنان که باید اثر بخش نیست.

اگر نظر من را بپرسید حتی یک سوال از این سوال بهتر هم هست:

آیا من در آینده هم برای این تیم مفید خواهم بود؟

 

این سوالیست که باعث شده خودم همیشه در تلاش و تکاپو باشم.

نکند من آن آدم مفید تیم کوچک، ناگهان به آدم نامفید (نامفید با ضرر زن فرق دارد) یک تیم ۵۰ نفره بدل شوم؟

نکند اطلاعات من به روز نباشد؟

نکند هم تیمی هایم فقط به خاطر حس احترام به یک هم نوع، هنوز جواب سلام من را می دهند؟

این تیم در آینده به چه مهارت هایی نیاز خواهد داشت، آیا من می توانم آن ها را بیاموزم و کماکان مفید و حتی مفید تر باقی بمانم؟

و خیلی سوال هایی دیگری که باعث می شود موتور ما بیشتر گرم شود.

یادمان باشد

کیفیت زندگی ما را سوال هایی که از خودمان می پرسیم مشخص می کند

 

بارها گفته ام و باز هم می گویم. گاهی اوقات مفید ترین کاری که می شود برای یک تیم انجام داد این است که آن را ترک کنیم که مانع رشدشان نباشیم. هر چه نباشد باید بدانیم که سرعت یک تریلی ۱۸ چرخ را آن چرخی که معیوب است مشخص می کند. پس یک نفر که دچار مشکل است باعث کاهش سرعت کل تیم می شود.

نکند من آن چرخ معیوب باشم؟

 

 

۲- اگر کسب و کار جدیدی آغاز شود، باز هم به سراغ من می آیند؟

این سوال از اهمیت دیگری برخوردار است. امکان دارد که ما برای کسب و کار فعلی شخص مربوطی باشیم اما تشخیص داده شود برای کسب و کار های آتی به آن صورت که باید نتوانیم ارزش آفرینی کنیم.

چه کنیم که در دام این ذهنیت نیافتیم؟ (که فکر کنند ما برای کسب و کار آینده مناسب نیستیم)

این راهکارهایی هست که به ذهن من می رسند:

  1. سرعت یادگیری بالایی داشته باشیم
  2. تنوع مهارت ها در ما بالا باشد
  3. بر روی پرسنال برند خود کار کنیم (لازم نیست که ایران ما را بشناسد اما می توانیم پرسنال برند موثری در شرکتمانم داشته باشیم)
  4. روحیه همکاری را در خودمان ارتقا دهیم
  5. داوطلب پذیرش فعالیت (Task) باشیم
  6. سعی کنیم از خودمان فداکاری نشان دهیم
  7. نتورک خود را در محل کار و خارج از آن با تمام توان و ابزار ها افزایش دهیم

 

هیچ کس جدی گرفته نمی شود تا خودش، بفهمد که جدیست

 

گاهی برای گرفتن دو “بله” باید سال ها تلاش کنیم شاید بتوانیم آن را کسب کنیم، شاید

 

با تشکر

حمید طهماسبی
5/5 - (19 امتیاز)

6 دیدگاه روشن ۲ سوال مهم در کار تیمی

  • کار تیمی دشواری ها و البته مزایای خودش رو داره. همه اینها بستگی داره به افراد داخل تیم و فرهنگی که بر تیم حاکم است. من در طول دوران کاری و حرفه ای خودم با تیمهای مختلفی کار کردم. بعضا لذت بخش بود و برخی از آنها جز عدم بازدهی ، سوخت فرصت ها ، ناکارامدی تیم نتیجه دیگری نداشتند. تجربه ای که دوست دارم با بقیه به اشتراک بگذارم این است که هیچ وقت مبحث کاری را با رفاقتی قاطی نکنید. اگر قرار است با تیمی کسب و کاری را شروع کنید یا پروژه ای رو استارت بزنید حساب دوستان را جدا کنید.

  • واقعا مقاله عالی بود. مسلما کار تیمی فوق العاده ارزشمند است. اگر به صورت تیمی روی یک پروژه تمرکز می کنید واقعا چند پله از افرادی که به صورت تک نفره یک کاری را انجام می دهند و مدیر کسب و کاری هستند، جلو تر هستید.
    جواب این سوال ها را خودتان باید با رفتارتان دهید.

    شما مسئول انگیزه دادن به تک تک افراد تیم هستید.
    شما باید مشاور تک تک افراد تیم باشید.
    شما باید نظرات افراد تیم را مد نظر قرار دهید و با گوش دادن به سخنان نظرات و پیشنهاد به افراد تیم حس اهمیت دادن دهید.

    در هنگام نا امیدی شما مسئول امید دادن به افراد تیم هستید و برای این کار باید از آینده کسب و کار یا پروژه خود و سود دهی که ممکن است برای شما و تیمتان داشته باشد. با این افراد توضیح دهید.
    و مهمتر از همه شما باید ذهنیت خود را تغییر دهید، شما باید بدونید که تیم کاری شما بهترین تیم و شخص شما بهترین سرپرست تیم هستید.

    اگر این افکار منفی را در ذهن خود داشته باشید که ” نکنه من مانع پیشرفت سایر اعضای تیم باشم، مطمئا باشید که جز شکست هیچ چیز نصیب شما و تیم شما نمیشود.”

    شما باید این افکار منفی را از ذهن خود خارج کنید، و با توانایی خودتان و تیمتان بهترین تیم کاری را داشته باشید.

    خود باوری مهمترین چیز است، اگر شما با فکرهای بیهوده خود را کم ارزش بدانید، مطمئن باشید افراد تیم هم برای شما ارزشی قائل نمی شوند. پس خود را بهترین مدیر بدانید و با این ذهنیت، افراد تیم هم با تمام وجود به شما اهمیت می دهند.

    این را بدانید که اگر با این افکار سر و کله بزنید، نه تنها خودتان انگیزه ای برای ادامه راه ندارید، بلکه افراد تیم هم بی انگیزه می شوند و با تمام وجود در کار و پروژه شا فعالیت نمی کنند.

    امیدوارم موفق باشید.

  • با اینکه جواب ایمیلم رو ندادی اما هنوز هم وقتی به وبلاگت میام نکته میگیرم از حرف هات که منو به جلو میبرن.

    کیفیت زندگی ما را سوال هایی که از خودمان می پرسیم مشخص می کند
    هیچ کس جدی گرفته نمی شود تا خودش، بفهمد که جدیست
    من اینو از تو یاد گرفتم

  • به نظر من این سوال از بقیه خیلی مهم تر بود : آیا اگه به عقب برگردیم بازم با من شروع به کار میکنن؟
    حتی اگه شک داشته باشیم به جواب این سال ، مطمئنا اونطور که باید مفید نیستیم برای تیم

  • سلام
    یه چیزی بگم؟
    ببین سوالاتت خیلی خوبه. ولی یه واقعیت وجود داره. یه روزی می‌رسه که تو از اعضای گروهت ممکنه عقب بمونی و تبدیل به یک عضو “کم فایده” و در بهترین حالت اسطوره بشی براشون.
    برای اون روز آماده باش. چون همه ما آدمیم و توانمون با گذشت زمان تحلیل می‌ره. پیر می‌شیم و قدرت یادگیری‌مون کمتر می‌شه، حوصله‌مون کمتر می‌شه و انگیزه‌مون هم همین‌طور. اینها جزو طبیعت آدم بودنه و نباید فکر کنی می‌تونی بهشون غلبه کنی. بنابراین به عنوان یک مدیر خوب باید برای اون روز راهکار داشته‌باشی. از همین حالا آدمهای جوون سیستمت رو تربیت کن و از همین حالا همیشه گوشه ذهنت به این فکر کن که بعد از تو یا بهتر بگم در زمان پیری تو آیا این سیستم باید همراه تو رو به افول بره یا بلدی کسی رو درست کنی که مثل خودت سیستم رو جلو ببره.
    به‌نظر من تیم‌سازی خیلی خیلی مهمه و نگهداریش مهم تر ولی از همه اینها مهم‌تر ساختن سیستمه. وقتی سیستم داشته باشی اون سیستم با بودن یکی یا نبودن یکی تکون نمی‌خوره. جانشین‌پروری یکی از مهم‌ترین وظایف یک رهبره. به این فکر کن که سیستمی درست کنی که نسل‌های متمادی با تو یا بی‌تو کار کنه.
    سیستم مهم‌تر از تک‌تک افراده. اگر درست باشه آدمهات می‌مونن و آدمهای بهتر هم پیدا می‌شن که بیان و باهت کار کنن.
    یک تجربه خیلی مهمم رو بهت می‌گم که دو تا رهبر بزرگ اینو بهم گفتن و یادم دادن:
    ما با کارمندان خود ازدواج نمی‌کنیم بنابراین نباید بهشون خیلی وابسته باشیم . البته که نیروی انسانی خوب مهم‌ترین سرمایه سازمانه ولی بنا به دلایل خیلی زیادی آدمها میان و میرن. شرکتی که رفتن یک نفر بتونه اونو ضعیف کنه، سیستمش درست نیست. رییس هیات مدیر‌مون همیشه به من می‌گه اگر قراقر باشه موندن یک نیرو هرچند خیلی عالی گلوگاه سیستمت باشه، در شرکت رو می‌بندیم که از این وابستگی جلوگیری کنیم.
    البته که خیلی اگزجره می‌گه داستان رو ولی منظورش اینه که قدرت یک سیستم باید فراتر از تک‌تک افرادش باشه.

    • سلام باران جان
      کاملا حق با تو هست
      شاید بشه گفت بخترین چیزی که در این راستا می تونه به ادم کمک کنه همون نگرش سیستمی و تفکر استراتژیک هست. اون تیکه “ما با همکارن خود ازدواج نمی کنیم …” من را یاد یکی از دام های فایل صوتی دام های کارآفرینی انداخت. دام : عشق به کار یا همکار
      در مورد اینکه اگر یک نفر سازمان را ترک کند آن قسمت سازمان به گل بشینه، مشکل 100% از مدیریت بوده.
      تک تک جملاتت را قبول دارم. ممنون که تجربیات با ارزشت را با ما به اشتراک گذاشتی.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.