قطعا تکه ای از پازل موفقیت، شکست است. شکست هایی که می خوریم و می بایست تا می توانیم از آن ها بیاموزیم.
همه ما در مورد شکست زیاد شنیده ایم:
شکست خوب است
باید از شکست ها یاد گرفت
شکست پلی است به سوی پیروزی
حتی من یکبار جایی خواندم که از توماس واتسون (موسس IBM) می پرسند چه کنیم که زودتر موفق شویم؟ می گوید شکست های خود را دو برابر کنید.
و این را می دانیم که کسی که اشتباه نمی کند و شکست نمی خورد به احتمال زیاد کاری انجام نمی دهد.
خود شکست بد نیست، بلکه ترس از شکست است که از خود شکست دردناک تر و ترسناک تر است و همین باعث می شود که اقدام به انجام خیلی کارها نکنیم.
اما چندی پیش در وبلاگ مرکزش دیدگاه جالبی از شکست از پیتر ثیل خواندم.
درباره ارزش شکست بیش از اندازه بزرگ نمایی شده. به نظر من افراد از شکست چیزی زیادی یاد نمیگیرند.
او معتقد است که اغلب علت شکست آنقدر پیچیده و پنهان است که نمیتوان از آن درس کاربردی خاصی گرفت.
اکثراً کسب و کارها برای بیش از یک علت شکست میخورند به همین خاطر وقتی یک کسب و کار شکست میخورد اغلب هیچ چیزی نمیتوان از شکست آن یاد گرفت چون عوامل بسیاری در شکست آن دخیل بودند.
شما اول فکر میکنید که این شکست به خاطر علت X بوده ولی در اصل کسب و کار به خاطر علت X1 تا علت X5 ناک اوت شده است.
وقتی شما کسب و کاری بعدی خود را راه اندازی میکنید نه به خاطر علت X بلکه به خاطر علت Y شکست خواهد خورد و شرکت سوم شما به خاطر علت Z و به همین طریق ادامه پیدا میکند. یعنی شکست هر کسب و کار منحصر به فرد است و مخصوص به خود اوست.
از طرف دیگر شکست و فکر کردن به شکست میتواند روحیه کارآفرین را تضعیف کند و باعث شود که سطح فکر و انتظارات کارآفرین پایین بیاید و خیلی کمتر از چیزی که باید هدف گیری و برنامه ریزی کند.
این سرمایه گذار برجسته در یکی از نشست های دانشگاه هارواد اشاره میکند:
درسی که ما از استارتاپ های شکست خورده میاموزیم این است که دیگر نمیشود یک کسب و کار بزرگ و موفق تاسیس کرد. به همین خاطر فکر شما محدود به پیگیری ایده کوچک و کم ارزش خواهد شد.
در حالی که میدانیم ارزش و مقام شکست بیش از اندازه بزرگنمایی شده ولی شکست غیرقابل اجتناب است. ولی این مسئله نباید شما را از داشتن اندیشه های بزرگ محروم کند. در پایان پیتر ثیل به تیم فریس میگوید:
اگر شما برای انجام یک کار در آینده نقشه میریزید و طوری برنامه زیری کردید که در ۱۰ سال آینده به یک هدف خاص برسید حال سوال مهم اینجاست: چرا فکر میکنید نمیتواند در ۶ ماه به آن هدف رسید؟ چرا باید ده سال زمان روی آن صرف کنید و نه کمتر؟
با تشکر
5 دیدگاه روشن شکست
من اعتقاد دارم اگر بعد از یک شکست فکر کنیم دلیل x علت شکست ما بوده است اما بعدا بفهیم x دلیل شکست نبوده است باز هم در حال یادگیری هستیم زیرا چیزی مهمی که بعد از یک شکست برای آدم های موفق می افتد همین جریان بازخوردگیری از شکست است. همانطور که معلمان گفته شکست آدم را عمیق می کند. تفکری که بعد از شکست صورت می گیرد اگر منجر به شناخت دلایل اصلی شکست ما نشود باعث می شود که بعضی جوانب مسائلمان و موضوعاتمان رابهتر درک کنیم و فهم عمیق تری از آنها داشته باشیم. این فهم از این جوانب در آینده باعث می شود که این جوانب به پاشنه آشیل ما در همین مسله و مشکل یا مسائل آتی تبدیل نشوند
کاملا با شما موافقم
اگر بتوانیم بعد از شکست تعداد درس هایی که از آن شکست را می کیریم افزایش دهیم می توانیم بعدا همان ها را در جای دیگری به کار بندیم.
سلام .خود شکست اتفاق دردناکی نیست. بالذاته نه خوبه نه بد . اصلا شکستی وجود نداره چیزی که ما بهش میگیم شکست یه اتفاقه یا به زبان متمم بخوام بگم یه رویداده که وقتی با احساسات ما ترکیب میشه ما ازش یه واژه میسازیم بنام شکست . دقیقا واژه ی شکست مانند واژه ی “اعساب خوردی” هست. اعصاب خوردی هم یه رویداده که وجود خارجی نداره.کی تا حالا اعصابش خورد شده مگه اعصاب خورد شدنیه اصلا ؟!
چیزی که باعث میشه واژه ی شکست برای ما و برای هر انسانی معنای متفاوتی داشته باشه تداخل احساسات انسانی ما با آن رویداد هست.از جمله مهمترین احساسات انسانی که بر تمام تصمیمات و مفهوم سازی ها و دایره ی واژگانش اثر میذاره احساس “ترس” هست.
درسته اگر احساس ترس نبود نسل بشر بقا نمی یافت ولی مشکل ازونجایی شروع شد که بشر وقتی به یک دست انداز رسید به جای اینکه نیش ترمز بگیره از ترس دستی کشید.
ترس های ما خیلی جاها باید نقش نیش ترمز رو داشته باشه که بعدش به مسیرمون ادامه بدیم ولی طی سالهای فراوان ما یاد گرفتیم که تا با اولین نشانه های عدم بقا روبرو میشیم ترمز دستی بکشیم ! و این نقطه ضعفیه که باعث شده درصد بسیار کمی از افراد بتونن از پس اون بر بیان و موفق بشن.
اون کسانی که موفق میشن همواره رو به جلو حرکت کنن کسانی هستن که یاد گرفتن کجا نیش ترمز کنن و کجا دستی بکشن ولی مابقی افراد فقط دستی میکشن . امیدوارم منظورم رو خوب رسونده باشم.
کاملا درسته
البته فقیست بین انسان بازنده با انسانی که باخته.
یکی از کلمه های مورد علاقه من ” هم افزایی” ه. همونطور که موفقیت ناشی از هم افزایی فاکتورهای ریز و درشت زیادی است، شکست هم اتفاقا همین است. فقط در اولی همه آن فاکتورها یک نقطه تلاقی دارند که در آن همه شرایط همزمان جور میشود و در دومی اون نقطه تلاقی هرگز رخ نمیده.
سایدبار کشویی
درباره من
حمید طهماسبی هستم.
علاقهمند به کارآفرینی و مدیریت
در این سایت سعی می کنم از تجربیات و مشاهدات خودم در مورد کسب و کار و زندگی روزمره بنویسم. (برای خواندن درباره من کامل تر کلیک کنید)
دسته بندی مطالب
آخرین دیدگاه ها
نوشتههای تازه
لینک های مفید
پربازدید ها