بی مقدمه، به نظر من اگر بخواهیم می توانیم جامعه را به دو قسمت تقسیم کنیم:
- کسانی که اهل مطالعه نیستند (به نظرم درصد بیشتری از جامعه جزو این قسمت هستند، شاید بیش از نصف)
- کسانی که اهل مطالعه هستند
که اگر قرار باشد از این دو گروه کسی خفه شود و حرف نزند، قطعا و یقینا دسته اول هستند. باید دهانشان را ببندند و در مورد هیچ مسئله ای اظهار نظر نکنند و فقط سعی کنند به حیات ادامه دهند و کماکان جزو مصرف کنندگان بی مصرف اکسیژن باشند.
اما می توان دسته دوم را هم به دو دسته تقسیم کرد، یعنی کسانی که اهل مطالعه هستند:
- کسانی که اهل عمل نیستند
- کسانی که اهل عمل هستند
تمام شرایطی که برای کسانی که اهل مطالعه نیستند را که توصیف کردم، در 2 ضرب کنید برای کسانی که اهل مطالعه هستند ولی عمل نمی کنند، اعمال کنید. چون این ها همان دسته ای هستند که بهانه کسانی هستند که اهل مطالعه نیستند و جملاتی از این قبیل را از این دسته می شنویم:
- تو که از صبح تا شب مطالعه کردی چه گلی به سر خودت زدی؟
- فلانی که الان دکتراشم گرفته، چه غلطی کرد؟ (این دوستان کلا مدرک را معادل مطالعه کردند می دانند. نمی دانند که در کشوری هستیم که می توانیم در بالاترین مدارج مدرکی باشیم اما در آن زمینه سواد خاصی هم نداشته باشیم. خیلی جالبه! نه؟)
- تو که الان ادعای کتاب و کتاب خوانیت میشه الان ماهی چند درآمد داری؟
- بابا اهل مطالعه، ای کسی که میدونی اسرار ازل را. چرا خودت خوابت نمی بره؟
و …
اما نکته جالب داستان آن اقلیتی هستند که اهل مطالعه هستند و عمل هم می کنند ولی متاسفانه این گروه کمیاب وقتی برای صحبت ندارند.
یا درگیر مطالعه هستند یا درگیر عمل
یادمان باشد که اگر با این گروه مواجه شدیم و کلامی از دهانشان بیرون آمد، با دل و جان به صحبت هایشان گوش کنیم. این ها مستقل از اینکه چه می گویند، درست می گویند یا غلط، داستان می گویند یا تجربه، از موفقیت می گویند یا از شکست. تنها گروهی هستند که حق صحبت و اظهار نظر دارند.
ما باید نهایت استفاده را از این اقلیت کم صحبت داشته باشیم.
6 دیدگاه روشن چه کسانی و کجا، باید خفه شند
تقریبا با بخش اول حرفهای آقای انصاری و آقای یاور عزیز که این طرز فکر تو(“شما” نمیگم چون با راحتم باهات) رو نقد کردن موافقم، ولی با بخش دوم که راه حل (“بشنو و گوش نکن” یا “راه خودت رو برو”) دادن موافق نیستم
آقا حمید، شعبانعلی نازنین وقتی میخواد چیزی از این جنس بگه هزار بار قبلش میگه که ای مخاطب نخون، این نطر شخصیه، این نظر منه و فلان، بعدش با کلی مقدمه به موضوع میپردازه و ما متممی ها به اون سبک عادت کردیم
مشکل اینه که شما مستقیم رفتی سر اصل مطلب و اساسی کوبیدی و تا آخرش هم نرم نشدی
حالا برای اینکه درد دلی کنیم و نظرم رو گفته باشم و از نظرات دو دوست عزیز کمک گرفته باشم، مثال میزنم:
چند نفری از دوستان و آشنایان من هستند که در دسته اول شما میگنجند که همیشه براحتی اظهار نظر میکنند و یا در شبکه های اجتماعی مطلب فوروارد میکنند(و خیلی دفاع میکنند از نظرشون)، و عموما هم مطالب و اظهار نظراتشون خطای اساسی داره وقتی بنده این خطای اساسی رو گوشزد میکنم میگن ای بابا به من فرستاده بودن، منم فوروارد کردم، یا مثلا میگن ای بابا شما هم جدی میگیری گیر میدیا، حالا همینجوری یه چیزی گفتیم و یا فرستادیم
در این گونه موقعیت ها بر اساس نظر تو من باید کامل بکوبم و بگم که شما نباید حرف بزنین و اظهار نظر کنین که اصولا نه سازنده هست و نه امکانپذیر، و بر اساس نظر یاور عزیز و آقای انصاری باید بشنوم ولی گوش ندم که این هم از نظر من درست نیست زیرا که این حرف ها و اظهار نظرها جامعه را مسموم میکنند و فردا بچه من در این فضای مسموم آلوده میشود
سلام رسول جان
خیلی خیلی خوشحالم که با من راحتی?
ممنوناز این انتقاد زیبات
فقط یک نکت ای که مد نظرم بود این هست که،
من نگفتم که برویم به به چه کسانی بگوییم چه کنند و چه نکنند
سعی کردم یک سگمنت شخصی (نظر شخصی) از جامعه و نحوه برخورد ما با آن را ترسیم کرده باشم.
فکر سیستمی ات رو هم دوست داشتم
فکر میکنم این نوشته تند شما بیشتر احساسی و از سر عصبانیت و یک ناراحتی باشه و کاش موضوع را بیشتر باز میکردی.
افرادی داریم که مطالعه نمیکنند و میلیاردها تومان پول در میاورند(ظاهرا ملاک شما هم برای موفقیت پول بود فقط) این افراد خیل عظیمی از مهندسان اهل مطالعه را استخدام کرده اند . تمام دانش آنها سنتی و بازاری است و هیچ علاقه ای هم به کتاب ندارند اینها را چه کار بکنیم؟
اینکه بگوییم چه کسی خفه شود یا نشود هم کمی تنده و در واقع باب گفتگو را با هیچ کسی باز نمیکنه حتما میدانید که نوشتن در منتهی درجه ی خود باید باب گفتگو فکر کردن را باز کنه نه اینکه دیواری باشه برای آن.
در ضمن هم عالم بی عمل هم نادان عملگرا هم بی خیال و … صحبت میکند و حرفهایش هم شنیده میشود و زندگیش را به اتمام میرساند مثل من و شما پس نیازی به عصبانیت سر این موضوع نیست. نهایتا باید آدم سرش تو کار خودش باشه و راهش رو بره به قول یاور ما انتخاب میکنیم چه چیزی بشنویم و گرنه کسی که تنها از چنگالش عکس میگیرد در اینستا ده ها هزار فالور دارد ولی به من چه؟
به نقل از “کامو”
آنهایی که فکر میکنند باید همه را اصلاح کرد سرانجام به این نتیجه می رسند که همه را باید کشت.
نکته ای که هست من مطالبم “زمان بندی” شده. یعنی از چند مدت پیش، نوشته شده و هر کدام در یک روزی منتشر میشه. من زمان های زیادی تصحیح کوچکی می کنم اما اینکه بخواد عصبانیت من را منتقل کنه نمیشه، چون در روز نوشته نشده.
پس ایکاش کلمات “احساسی”، “تند” و “از سر عصبانیت” به کار نمی بردی. البته این حق شماست که خودت بدونی چی بگی.
یاد یک داستان کوتاه افتادم:
یه روز یه معلمی میاد سر کلاس با ماژیک یک نقطه سیاه روی وایت بُرد می کشه. به بچه ها میگه این چیه؟ بچه ها میگن یک نقطه سیاه روی وایت برد
میگه نه بچه ها، این یک وایت برد بزرگ سفیده، که یک نقطه سیاه هم یه گوشه ایش هست.
راستی
با شما موافقم که زبان تند باب گفتگو رو می بنده، اما
با اینکه شما این زبان را تند در نظر گرفتی، باب گفتگو من و شما رو با هم باز کرده.
حمید جان
با احترام برای خودت، با اندیشه ات مخالفم.
به هر حال در دنیای دیجیتال، “همه” و حتی «فالش گرامریست» ها و «تولید کنندگان محتوای زرد و تهوع آور» هم حق دارند صحبت کنند. صحبت کنند که نه؛ «داد بزنند» و در این میانه من و تو هم در این همهمه باید «داد بزنیم» تا شنیده شویم.
این انتخاب من و توست که بخواهیم گوش کنیم یا نکنیم. به نظرم بهتر باشد «بشنوی» ولی «گوش نکنی». این احتمالا تصمیم «استراتژیک» تری باشد از مصداق “انتخاب نکردن”
با مهر
یاور
سلام یاور عزیز و همیشه شارژ
در وهله اول بذار تکلیفم و با تو روشن کنم?
نمی دونی وقتی کامنت تو رو اینجا می بینم مستقل از اینکه چی نوشته باشی من خوشحال میشم. برای من و تمام دوستان شخصیت دوست داشتنی هستی. (خوب الان تکلیف مشخص شد?)
خوب از شوخی بگذریم برم سر اصل مطلب
یاور من نه می تونم مطلب بی کیفیتی رو با کیفیت جلوه بدم و نه برعکسش. واقعیت اینه که دوست هم ندارم.
الان من بگم چه کسانی حرف بزنند؟ از فردا همون قشری که من میگم فقط حرف می زنند؟
اگر بگم چه کسانی ساکت بشن و فقط تماشا کنند،از فردا اون ها ساکت میشن و تماشا می کنن؟
پس این نوشته همانطور که گفتم نظر شخصی من هست. تو دوست منی. مهربونی و من این رو دیدم درون تو
شاید تو میگی باشه نظر شخصیته ولی خواستم بگم که این طرز فکر اشتباهه. من میگم باشه اشتباه
اما به نظرت این طرز فکر با حدود 50 کلمه که تو نوشتی تغییر می کنه؟ به نظرم این رو اکثریت می دونند که نه، با این تعداد کلمات تغییری حاصل نمی شود.
ناراحتیم از اینجا شروع میشه:
من و تو که با هم دوست هستیم، تو متوجه شدی که حمید طهماسبی یک طرز فکر اشتباه دارد. کامنت گذاشتن تو دو حالت دارد:
1- خواستی بگی من سایت تو را می خوانم (که بسیار برای من لذت بخش است)
2- خواستی دوستت که من باشم را اصلاح کنی. چون دوست خوب همیشه اگر چیز اشتباه ببینه تذکر میده.
تو آدمی نیستی که نیت مورد اول را داشته باشی. با شناختی که از تو دارم تو در جهت مورد دوم اینجا این حرف رو زدی.
اما
ارزش من و ارزش تو برای تغییر فقط همین 5 6 خط بود؟
ایکاش مطلبی با شرح مفصل میگفتی یا در سایتت در این مورد می نوشتی و اینجا به من اطلاع میدادی که بیام بخونمش و بدونم که مستقیم برای این پست من نوشته شده است.
پس من باید بگم که با این چند خط من فقط این را فهمیدم، نظر تو با من در یک راستا نیست (در این زمینه) و آنقدر هم برای تو ارزش ندارم که بیشتر وقت بگذاری.
پس این یک انتقاد سازنده نیست. متاسفانه
دوست دارم چون نیتت درسته?
سایدبار کشویی
درباره من
حمید طهماسبی هستم.
علاقهمند به کارآفرینی و مدیریت
در این سایت سعی می کنم از تجربیات و مشاهدات خودم در مورد کسب و کار و زندگی روزمره بنویسم. (برای خواندن درباره من کامل تر کلیک کنید)
دسته بندی مطالب
آخرین دیدگاه ها
نوشتههای تازه
لینک های مفید
پربازدید ها