در این مطلب به سراغ پایداری و reject شدن می رویم. دو تکه مهم از پازل موفقیت که در ما جوان ها هر دو اگر نگویم نایاب اما کمیاب است.
Rejections
پایداری
کار کن، کار کن، کار کن، کار کن و دیگر به هیچ چیز توجه نکن.
خیلی ها می آیند و می روند اما کسب و کار تو می ماند، اگر دوستش داشته باشی
اگر برای آن دل بسوزانی، اگر برای آن وقت بگذاری.
به نظر من اوایل انجام یک فعالیت اصلا نتیجه گیری نکنید. یک زمانی من بازاریاب محصولی بودم که سر و کارم با قشر پزشک بود. با هر “نه” شنیدن بخش زیادی از انرژی من می رفت و احساس می کردم کوچک شدم. ولی راهی نبود و من تنها کاری که درآن موقع می توانسم انجام دهم همان بود. به قول معروف reject می کردن من رو.
هر “نه” من را به هم می ریخت.
هر “نه” من را ناراحت می کرد.
هر چه بگویم نمی توانم حس خود را از آن موقع بگویم. واقعیت این است که “نه شنیدن” هیچ وقت برایم عادی نشد. ولی باعث شد که در زندگی عادی خودم دیگر به کسی بابت هر کاری رو نمی زنم، که شاید “نه” بشنوم. اگر بدانم بابت آن تقاضا ۱% امکان “نه” شنیدن باشد هرگز مطرحش نمی کنم.
بعد از آن تصمیم گرفتم مقابل “نه” ها مثل ربات باشم (پایداری و مقاومت). بی اهمیت، خشک
اوایل شروع شرکت خودم با هر اتفاق مثبت کوچکی خوشحال می شدم و با هر اتفاق بد کوچکی ناراحت.
ولی بعد از مدتی آنجا هم مثل ربات شدم. متوجه شدم بهتر است برنامه خود را دائما بررسی کنم. مطالعه کنم. با فکر سعی کنم جلو روم، اما در مقابل نتیجه بی تفاوت هستم چون به راهم اطمینان دارم.
فرقیست بین درست کار کردن با کارِ درست کردن
خیلی از ما درست، کار را انجام می دهیم، خیلی تلاش می کنیم، خیلی انرژی می گذاریم اما به هیج جا نمی رسیم. چون درست کار می کنیم ولی کارِ درست را نه.
چارت استارت بیزنس نمونه یک نشان دادن “کارِ درست کردن” است. در کارِ درست قدم هم که بزنید مطمئن هستید که به یک جا خواهید رسید چه برسد بی امان فعالیت کنید.
خیلی از اشتباهاتی که ما دچار آن می شویم بابت درک نکردن همین مفهوم ساده است.
شاید شما بگویید چگونه کارِ درست را تشخیص دهیم؟
اگر بخواهم توضیح دهم یا هر چیز دیگری بگویم، عمرا بتوانم منظور خودم را برسانم. در یک جمله ساده می گویم: متمم بخوان، همین.
آنجا متوجه می شوید “کارِ درست” چیست و بعد از آن باید تلاش کنیم درآن راه “درست کار” کنیم.
در مقابل نتیجه ربات باشید، فقط سرتان را پایین بیاندازید و کارتان را انجام دهید و به هیچ کس و هیچ چیز اهمیت ندهید.
یک واژه ای که من خیلی آن را دوست دارم و از فضای الان بحث ما هم دور نیست، پوکر فیس بودن است.
پوکر فیس بودن از نظر من از الزامات زندگیه. برای آدم های برون گرایی مثل من سخت ترم هست. خیلی دوست داشتم که این توانایی رو کامل در خودم پرورش بدم.
با تشکر
12 دیدگاه روشن پایداری – نه شنیدن
سلام آقای طهماسبی
یه سوال در مورد بازاریابی حضوری در حوزه پزشکی از شما دارم: ما در حال ساخت محصولی در حوزه پزشکی هستم، میخواستم بدونم چجوری میتونم وقت ملاقات با پزشکان تعیین کنیم؟ چون در حالت کلی که سرشون شلوغه و تلفنی هم که جوابگو نیستند.
مرسی
سلام حسین جان
کار سختی نیست
درورود به پزشک ها، منشی هاشون هستن. با اوونا رابط ات رو خوب بکن.
مثلا یکیشون آقا بود منشی اش، صبر می کردم بره بیرون سیگار بکشه، منم همراهش میرفتم داشتیم سیگار می کشیدیم رابطه ام رو قوی می کردم
یکم خلاق باشی و تیز، متوجه میشی کی چیکار کنی
حمید جان یک سوال:
چرا می گی «پوکر فیس بودن» از الزامات زندگیه؟
سلام اقای طهماسبی
من چندماه که سایت شما رو دنبال میکنم و انصافا نکته های زیادی هم یاد گرفتم، واقعا ممنونم ازتون.
الان که این پست رو خوندم میخوام یه خواهشی کنم: من میخوام وارد ویزیتوری بشم و با قشر پزشکان سر و کار دارم، امکانش هست نکات و تجربیاتی که در این زمینه کسب کردید رو بهم بگید؟ که بتونم متقاعدشون کنم و کمتر جواب نه بگیرم البته اگه مایل هستید. مرسی
سلام علی جان
در وهله اول بدان که قراره ویزیتوری بشی که قرار است با خدایان روی زمین (خود دکترها اینجوری فکر میکنند ) کار کنی.
به طرز لباس پوشیدن و طرز صحبتت خیلی اهمیت بده. (همین یک جمله خیلی حرف ها توش بود)
کارت ویزیت داشته باش
حتما با منشی آن ها رابطه حسنه داشته باش (یادت باشه رابطه لفظی منظورم هست)
حتما به دکترها بفهمان که این هایی که می خواهی خودت (یعنی علی ) بگویی را آن ها به صورت پیش فرض می دانند و تو می خواهی فقط تکرار واضحات کنی. (میگم که این قشر این شکلی هستن متاسفانه)
پی نوشت: میدونم نمیشه گفت همه پزشک ها اینطورین و این جمله غلطه و این استریوتایپ ها را باید کنار گذاشت اما متاسفانه من نسبت به این قشر ترجیح میدم اینجوری باشم.
راستی، دکتر دکتر از دهانت نیافتد. خیلی این لقب را دوست دارند
خیلی ممنون بابت پاسخ. حتما سعی میکنم نکاتی که گفتی رو رعایت کنم. یه سوال دیگه هم دارم:
من قرار یه سری خدمات به پزشکان ارائه کنم که نیاز به پشتیبانی مداوم داره بخصوص در اوایل همکاری، بنظرت “سود کم، فروش زیادتر؟ یا سود زیاد، فروش کمتر؟” کدوم بهتره توی کسب و کارهای خدماتی؟
پ ن: البته میدونم بستگی به نوع کسب و کار داره و نمیشه بصورت کلی گفت، ولی دوست دارم نظرت رو در این مورد بدونم.
بازم ممنون
سلام مجدد
هم به کسب و کار مربوط هست، هم به استراتژی کسب و کار خودت
نمیشه حکم مطلقی برای این داد. اما من خودم کار باکیفیت قیمت بالا مشتری خاص و محدود را خیلی بیشتر دوست دارم و همین روش خودم هست.(اما فراموش نکن که این نظر شخصی من هست)
از دکترها متنفرم فقط بخاطر همین اخلاقاشون…
نمیدونم پیش خودشون چی فکر میکنن…
حمید جان سلام
فکر میکنم نگاهی که ست گادین در مورد «ول کردن کار» توی کتاب «شیب» داره هم اینجا به درد بخوره
گاهی ما گرفتار یک دور باطل میشیم (حتی عنوان های قشنگی مثل مدرک گرفتن!)
علاوه بر شیبی که طی میکنیم، باید هشیار باشیم تا به موقع بتونیم رهاش کنیم.
ممنون از نگاه خوبت
سلام سجاد جان
ممنون که مطلب را خواندی
سجاد به نظر من خواندن این کتاب ها و دانستن استراتژی یک بحثه، اینکه کی و تا چقدر از این ها هم استفاده کنیم یک بحث سخت تر و بزرگتر دیگر است. همین صحبتی که من در Milking strategy هم داشتم. این که این استراتزی را بدانیم هنره و خیلی خوبه، ولی به نظر من اینکه کِی از این استفاده کنیم دوتا هنره.
حمید. یکبار یک کتابی از جیم ران خریدم که کوچک بود و متن خوبی هم داشت. ولی موقع خرید نفهمیده بودم که کتاب کلا مربوط به بازاریابی شبکهای (شاید بهتر است بگویم هرمی ) است. اما به هر حال چون پول داده بودم (!) و متن روونی هم داشت دلم نیامد نخوانمش.
خلاصه. کلی مطلب از همون کتاب یاد گرفتم!
یک اصطلاحی داشت که میگفت وقتی خواستید پرزنت کنید، به طرف بگویید برای من مهم نیست که تو وارد شبکه بشی یا نه. من یک ریت موفقیت دارم (مثلا ۱۰ درصد یا ۲۰ درصد). من به هر حال به دو نفر از ده نفر خواهم رسید…
هر چند هیچ وقت در شبکهای وارد نشدم که حرفش را امتحان کنم ،حرفش را دوست داشتم.
ما همه مون یک ریت نه شنیدن داریم که نباید از شنیدنش نارحت بشیم (یا نباید «خیلی» نارحت بشیم)..
وقتی متن تو رو خوندم یاد همون افتادم. ربات بودن هم ایدهی جالبی است. و از این به بعد از این هم استفاده می کنم. مرسی 🙂
محمدرضا کتابی و که میگی خوندم. میدونی که جیم رآن یکی از استاد های برایان تریسی بوده.
اتفاقا کتاب خوب و ساد ه ای بود. البته من سال ۸۸ خوندم. برا اون موقع خوب بود. من آخرش را خیلی دوست داشتم که مصاحبه گر ها ازش سوال می پرسیدن.
سایدبار کشویی
درباره من
حمید طهماسبی هستم.
علاقهمند به کارآفرینی و مدیریت
در این سایت سعی می کنم از تجربیات و مشاهدات خودم در مورد کسب و کار و زندگی روزمره بنویسم. (برای خواندن درباره من کامل تر کلیک کنید)
دسته بندی مطالب
آخرین دیدگاه ها
نوشتههای تازه
لینک های مفید
پربازدید ها