رستگاری در شاوشنگ

من باورم نمی شود که کسی اهل فیلم دیدن باشد ولی “رستگاری در شاوشنگ” را ندیده باشد.

فیلم “رستگاری در شاوشنگ” با بازی “تیم رابینز” و “مورگان فریمن”، رتبه ۱  IMDB را سال هاست که به خودش اختصاص داده.

نکات آموزنده:

  • آدم باسواد (منظور از سواد مدرک نیست) همه جا یک قدم از بقیه جلوتر است
  • نباختن روحیه در هیچ شرایطی
  • هر اقدام کوچکی ولو هر چقدر کوچک هم یک اقدام است
  • تلاش زیاد همیشه به نتیجه دلخواه می رسد

دیالوگ های ماندگار:

رد: بذار یه چیزی رو برات روشن کنم، رفیق. امید چیز خطرناکیه

می تونه یه مرد رو دیوونه کنه.

در قسمتی از پایان فیلم:

نامه اندی به رد: امید چیز خوبیه، شاید بشه گفت بهترین چیزها، و چیزهای خوب هیچ وقت نمی میرن!

بهترین صحنه فیلم:

5/5 - (8 امتیاز)

11 دیدگاه روشن رستگاری در شاوشنگ

  • ممنون حمیدجان فیلم فوق العاده قشنگی بود ….
    دیروز تویه وبلاگت دیدم امشب تا اخرش رو دیدم …

  • سلام فیلم فوق العاده الهام بخش خیلی ها است ….

  • سلام معرکه ست این این فیلم
    دوباره فیلم های خوب معرفی کن

  • این فیلم رو من حدودا بیست بار دیدم. اگر باز جایی ببینم کسی داره این فیلم رو تماشا میکنه ، از هر جا باشه باهاش همراه میشم. “امید” بنظر من یکی از مفاهیم زیباییه که توسط بشر اختراع شده و اوج زیبایی اون امیدوار بودن در اوج استیصال و ناتوانی از تغییر شرایطه.

    • خوشحالم که رابطی خوبی با فیلم داری
      رستگاری در شاوشنگ چندین سال هست که رنک یک IMDB هست
      البته من ارادت خیلی خاصی به فیلم “پدر خوانده” هم دارم.
      امید واژه ی بزرگیه. چیزیه که انسان توسط اون زنده است.

      • اگر بخوام یک فیلم رو نام ببرم که به اندازه “رستگاری در شاوشنگ” منو تحت تاثیر قرار داده و مفهوم “امید” و “آزادی” رو به شکل دردآوری برام توصیف کرده فیلم “پاپیون” است. این یکی رو با اون جمله کلیدیش هر از چند گاهی با خودم مرور میکنم و چه دردی داره وقتی جوابی قانع کننده حتی “برای خودم” پیدا نمی کنم.
        پیشنهاد می کنم اگه ندیدیش حتما تو لیست بذاریش.

        • معلومه که این شاهکار و دیدم با بازی خوبه استیو مک کویین و داستین هافمن
          چند جای فیلم برام خیلی جالب بود:
          – اینکه آخرش با بستن سیب زمینی ها به هم فرار می کنه
          – اینکه زمانی که بعد از کلی وقت از سلول انفرادی در میاد فقط تا همون قدم هایی که راه رفت که اندازه سلولش بود و بعدش افتاد. (همیشه به من این و میگه که سلول مغز و چارچوب های فکریت را بزرگ تر بساز)
          – نمی دونم چرا ولی اون تیکه اش هم تو ذهنمه که وقتی فرار می کنه، خونه اون زن راهبه قایم میشه و اون زن به پلیس ها میگه که اونجا نیست در صورتی که همه شهر می دونستند که این زن هیچ وقت دروغ نمیگه.

          فیلم بسیار آموزنده و تلخیه

  • سلام حمید جان،
    از آشنایی باهات خیلی خوشحال شدم.
    ممنون از مطلب خوبت.
    یکی از بهترین فیلمهایی که تا حالا دیدم.
    قسمتی از این فیلم که برام خیلی جذاب بود و دفعه اول کامل متوجه نشده بودم این بود که اندی در واقع خودش رو مقصر ماجرای قتل همسرش می دونست (با اینکه قتل کار اون نبود) و تا زمانی که خودش خودش را نبخشیده بود نخواست از زندان فرار کنه(در حالی که قبلتر هم امکانش براش فراهم بود) تا خودش را نبخشیده بود رستگار هم نشده بود. رستگاری رد هم وقتی اتفاق افتاد که خودش رو برخلاف دفعه های قبل پیش قاضی ها رها کرد و به نوعی خودش رو مستحق بخشش دید. بعد از اون بود که هییت قاضی ها رای به آزادی اش داد. در حقیقت این باور (رستگار شدن بعد از بخشش خود) از دین مسیحیت سرچشمه گرفته بود و رابطه رستگاری با کتاب مقدس که اندی چکش رو در اونجا قائم کرده بود هم فکر میکنم همین بود.
    در کل یکی از فیلم های الهام بخش زندگی من بوده این فیلم.
    مرسی ازت که فرصت فکر کردن دوباره در موردش رو بهم دادی.
    قربانت
    وحید

    • سلام وحید جان
      خوشحالم که در این فیلم به همدیگر هم سلیقه بودیم.
      خیلی دلم می خواهد که این دسته بندی “فیلم” را قوی تر از قبل ادامه بدم.

  • نکته آموزنده فیلم واقعا عالی و اثرگذار بود. بهتر از صد تا مقاله و توصیه به دل و مغز آدم میشینه. باید یک مهارتی رو اینقدر خوب بلد باشی که بقیه نتونن مانعت بشن. این یارو با این که زندان بود ولی اینقدر منافع ایجاد میکرد براشون که نتونن جلوی کاراشو بگیرن.

    • واقعا به نکته خوبی از فیلم اشاره کردی.
      کاملا موافقم
      اینجاست که این جمله یادم میاد:
      توانا بود هر که دانا بود

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.