اگر آدم ها را در دیدار اول به سه دسته تقسیم کنیم:
- اول که می بینیمشون حسی به آن ها نداریم (من به این آدم ها میگم نوترون)
- تا آن ها را می بینیم حس بدی از آن ها می گیریم
- به محض دیدن آن ها، حس خوبی به ما دست می دهد
قطعا مجید صادقیان برای من جزو دسته سوم بوده و هست.
از آدم های بسیار مثبت، اهل مطالعه، پرانرژی، خونگرم، با سواد و باتجربه ای است.
مجید بسیار اهل مسافرت است و برای خودش مارکوپولویی حساب می شود.
یکی از خبرهای خوب چند روز اخیر، خبر وبلاگ دار شدن این دوست عزیز بود. در اینجا خواستم این خبر خوب را با شما به اشتراک بگذارم و از طرفی دیگر وبلاگ مجید صادقیان را هم به شما معرفی کنم. بالای وبلاگ خود نوشته، روزنوشته هایی در مورد کار، زندگی و سفر (نگفتم؟! مارکوپولیه)
اسم مجید صادقیان که میاد یاد خاطره ای می افتم.
زمانی که برای برگزاری گردهمایی آماده می شدیم، مجید در سخنرانی تمرینی خود، خیلی تاکید می کرد که از مشهد آمده و وضع کسب و کار فرنچایز در آنجا چگونه است.
نوبت من شد، که برای سخنرانی مجید چندتا نکته بگم. من به این نکته اشاره کردم که شاید بحث استریوتایپ وسط بیاد و لازم نیست آنقدر تاکید کند که متولد مشهد است.
در وقت استراحت که بودیم، مجید آمد و با لحن بانمک و بسیار خونگرم و دوستانه به شوخی به من گفت: آقا شما مگه با مشهدی ها مشکل داری؟
من آنجا واقعا از اخلاق این بشر خوشم آمد. مجید یک اخلاق خیلی خوبی هم که دارد این است که هرچند وقت یک بار اتفاق هایی که باعث می شود خوشحال شود را برای دوستان نزدیکش می گوید. (به من قول داده از این به بعد برای من هم بگه?)
امیدوارم مثل این روزها همیشه در کارهایش موفق باشد
با تشکر
5 دیدگاه روشن مجید صادقیان
اینگونه یاد کردن از دوستان خیلی عالیه، این نوشته هات به آدم انرژی خوبی میده و مجید صادقیان هم که معرف حضور همه هست و برای من هم جزو دسته سومه.
منم یه خاطره از مجید بگم.
توی گردهمایی زمان ارائه مجید خیلی زمین رو نگاه میکرد من همه اش می خواستم برم بالا بهش بگم تو رو خدا ما رو نگاه کن. حیفه…
بعد ارائه بهش گفتم، گفت دقیقا همین حرف تو رو مادرم بهم زده:) تازه من خیلی رعایت کردم که این اتفاق نیفته نود درصد از نگاه کردنم به زمین رو کم کردم و این شده
دوستی هاتون پیدار
و به مجید صادقیان: ما اردیبهشت 97 می خوایم بریم شیراز سر حمید خراب شیم آخه شنیدیم خیلی مهمان نوازه به تو هم خبر میدیم بیای:)
سلام
با اجازهی صاحبخونه، میخواستم به معصومه شیخمرادی اعلام کنم که بهنظر من، حال و هوای پاییزِ شیراز هم دوستداشتنی هست. گاهی از خنکای هوا خیال میکنی بهار شده.
خیابونِ ارم شیراز رو باید پاییز، پیاده طی کنی تا تکتک سلولهات به وجد بیاد. باید پاییز به قلاتی که کمکم احاطهشده از کافیشاپ و رستوران سر بزنی. باید پاییز باشه تا بستنی قیفی مخصوص بابابستنی رو سرخوشانه لیس بزنی.
پینوشت: سفرنامهی اردیبهشتت به شیراز رو که خوندم چقدر خندیدم. چقدر کامل و هنرمندانه به مکانهای خاص شهر اشاره کرده بودی.
وای مهشید جان چقدر هواییم کردی پس ایندفعه میایم پیش خودت:)
مشتاق دیدار معصومه جان. آدریا رو هم این دفعه حتما با خودت بیار. چون خیلی دوستش دارم. 🙂
ممنونم حمید عزیز که حسابی لطف داشتی به من و چوبکاری کردی . یادم باشه تلافی کنم .
پی نوشت نامربوط: راستش من زیاد شنیدم در مورد سندروم پاریس (که چهره واقعی پاریس تو ذوق گردشگرا می خوره ) اما شیراز شهر عشق ایران رو برعکس، دلربا تر و مهربون تر از شنیده ها دیدم. آقا چرا اردیبهشت نمیاد من بیام شیراز رویایی
سایدبار کشویی
درباره من
حمید طهماسبی هستم.
علاقهمند به کارآفرینی و مدیریت
در این سایت سعی می کنم از تجربیات و مشاهدات خودم در مورد کسب و کار و زندگی روزمره بنویسم. (برای خواندن درباره من کامل تر کلیک کنید)
دسته بندی مطالب
آخرین دیدگاه ها
نوشتههای تازه
لینک های مفید
پربازدید ها