سعادت این را داشتم که دوستان زیادی داشته باشم و هر کدام را به نوعی دوست دارم و ارادت های فراوان خودم را هم به بهانه های مختلف خدمتشان رساندم.
به نظر من “چیزی بهتر از دوستِ خوب و چیزی بدتر از دوستِ بد” وجود ندارد.
الان دقیقا توضیح می دهم که چرا عنوان این مطلب:من یک “ضربدر ۲” هستم، هست.
مطلبی که دوست داشتم اینجا در موردش بنویسم این هست که، یکسری از دوستان که در کار خود موفق هستند و گاهی اوقات همدیگر را می بینیم تا جایی که فهم و سوادم قد می ده راهنمایشون می کنم، تشویقشون می کنم. خلاصه هر کاری از دستم بربیاد تا بتوانند بهتر از اینی که هستند بشوند.(و فیدبک های خیلی خوبی هم از پیشرفتشون و سرعتشن می گیرم)
بعضی از دوستان از اون دسته آدم ها هستند که بر لب جوی نشستند و گذر عمر می بینند، اصلا مهم نیست چیکار می کنند، هیچ برنامه ای برای آینده ندارند. وقتی می بینمشون من به عنوان یک دوست مسئولم که به آن توضیح بدهم که وضعیت از بیرون خوب به نظر نمیاد.
بعد از اینکه همه جوره سعی می کنم کمکی کرده باشم و می بینم که فایده ای نداره شروع می کنم هر بار دیدمشون غر زدن(البته این بیشتر در مورد همکارنم هست و کسانی که بیشتر با آن ها کار می کنم والا به صرف دوستی که اصلا این شاخص خوبی نیست)
یعنی ترجیح می دهم با این تیکه هایی که می اندازم یا تلنگری باشه برای تغییر یا اگر نمی تواند خودش را تغییر بدهند بروند.
چون روی من هم تاثیر منفی می گذارد، چون انسان به ذات میل به تنبلی دارد.
به عقیده من بیشتر کسانی که امروز سیگاری هستند کسانی بودند که اولش مخالف سر سخت سیگار و سیگاری و سیگار کشا بودند. چون تو هر جمعی که می نشینند از مضرات سیگار می گویند بالاخره به کسی بر می خورند که بتواند متقاعدش کند که، برادر من سیگار آنقدر ها هم بد نیست.
حالا تازگی ها با خودم تصمیم گرفتم که یکم روی این برخوردم کار کنم که اگر کسی ۲ آمد پیشم ۴ رفت، کس دیگری که (۲-) می آید (۴-) نرود.
تغییر روی رفتار هم خیلی سخته ولی به نظرم امروز بهتر از فردا و سال دیگر هست، آدم هرچی سنش بالا می رود تغییر خیلی سخت تر می شود. می دانید تغییر بعضی وقت ها یک چیزیه تو مایه های مرگ، واسه همسایه خوبه.
با تشکر