هنر حرکت بر روی مرزها

خیلی ها به ما می گویند، جدی باش

سوال من: تا کجا؟

خیلی ها به ما می گویند، به روی دنیا بخند ا دنیا به روی تو بخندد

سوال من: تا کی بخندم؟ همیشه بخندم؟

خیلی ها به ما می گویند، صبور باش

سوال من: تا کی صبر کنم؟

تحلیل رقبا در فضای کسب و کار مهم است

سوال من: تا کجا و کی رقبا را تحلیل کنم؟

خیلی ها می گویند، مطالعه کن

سوال من: چقدر؟

خیلی ها می گویند، اهل عمل باش

سوال من: چقدر؟ کی؟

 

 

بعضی از سوال های اساسی در زندگی این است:

این صفت را تا کی یدک بکشم؟

تا کجا ادامه دهم؟

 

هنر حرکت بر روی مرزها در مورد همین است.

 

حرکت بر روی مرز شوخ طبعی و جدیت

حرکت بر روی مرز سرعت در عمل و صبر

حرکت بر روی مرز مطالعه و عمل

حرکت بر روی مرز دوست داشتن و سخت گیری

و خیلی موارد دیگر (که دوست دارم شما مثال بزنید)

 

من فقط می دانم این هنر را باید فرا بگیریم، اما از کجا نمی دانم.

به نظر من این مواردی که ذکر می کنم می تواند موثر باشد:

 

هنر حرکت بر روی مرزها می گوید در عین صرفه جویی، اثر بخشی را فراموش نکن.

البته به نظر من “هنر حرکت بر روی مرزها” کاملا با “تعادل” متفاوت است.

 

[لینک مرتبط: هنر متوقف شدن ]

 

با تشکر

حمید طهماسبی
4.9/5 - (16 امتیاز)

8 دیدگاه روشن هنر حرکت بر روی مرزها

  • اینطوری باید در هر لحظه هوشیار باشیم و این سخته.

  • جالب بود. شاید بشه بهش گفت “خرد”

  • حمید جان.چرا “هنر حرکت بر روی مرزها” کاملا با “تعادل” متفاوته؟

    • صادق عزیز
      تعادل مربوط به انسان های معمولی است اما این مهارتی که من از آن یاد کردم برای موفقیت است.
      “حرکت بر روی مرزها” در عمل بسیار سخت است. چون پیش نیازهای زیادی دارد دوست من.

      • حمید بنظرم تعبیر تعادل و استعاره حرکت بر روی مرز ها دامنه گسترده ای از مفاهیم رو شامل میشه و این دو هنوز اونطور که باید برای من شفاف نشدن.بخاطر همین نظر خاصی ندارم ولی احتمال میدم تعریف تعادل در نگاه تو با نگاه من کمی فرق کنه.امیدوارم از اون پیش نیازها بیشتر بنویسی و من بتونم منظورت رو از این دو تعبیر شفاف تر بفهمم.

  • يك پستي در روزنوشته هاي محمدرضا شعبانعلي هست كه من هم اسم پست رو دوست دارم و هم محتواي اونو: “هنر متوقف شدن”.
    فضاي پست در مورد هدفگذاري است اما اگر “يادگيري تطبيقي” رو توي ذهنمون داشته باشيم، مي تونيم خيلي جاها ازش استفاده كنيم. يكي از اون موارد همين حركت روي مرز هاست.
    من “اعتدال” رو دوس دارم و فكر مي كنم اغلب افراط و تفريط است كه ما را از آن نقطه دلنشين خارج مي كند. اعتدال شانس ديدن “فرصت” و “تهديد” را مي دهد. خروج از اعتدال زمان درست “متوقف شدن” را از يادمان مي برد.
    شوخي مي كنيم و در شوخي رسوب مي كنيم. محبت مي كنيم و عشق مان شكرك مي زند. عصباني مي شويم و به باد مي دهيم. جدي مي شويم و زهرمار از هيكلمان مي چكد. چون نه هدف را به ياد مي آوريم، نه روش را بلديم و نه نتيجه را تعريف كرده ايم. بخاطر همين است كه اگر مدير هستيم بايد بين نتيجه كار و خوشحالي هميشگي كاركنان يكي را انتخاب كنيم. اگر هر دو بخواهيم، در نهايت فقط يك دورهمي حقوقي به راه انداخته ايم، نه شركتي كه بينش و آينده تعريف كرده است .اگر بچه داريم بين قوي بار آوردن او و چيزي كه او نياز دارد و آنچه خودمان دوست داريم تفاوت قائل شويم. شايد كمي سيستمي نگاه كردن به كارمان بيايد.

  • من فکر میکنم دلیل بیان نشدن این “تا کجا” ها به این خاطر هست که این توصیه ها فراگیر و عمومی بشن.
    چون اگر قید ها بیان بشن، ممکن شخص هنوز شروع نکرده ذهنش درگیر بعدش بشه.
    مثل کلاس اول ابتدایی که ما فقط با اعداد حسابی آشنا می شدیم و اشاره به اعشار و چیز های دیگه ممکن بود اثر بخشی یادگیری رو در ما کم کنه.
    پینوشت:
    من فکر می کنم، اگر فرضا به کسی میگیم مطالعه کن، بهتره بهش اینو هم بگیم که بعد از مطالعه ی اولین کتاب بیا پیش من تا بهت بگم چیکار کنی.

  • جالبه. هنوز دارم فکر میکنم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.