قبل از 30 سالگی

درباره دهه‌ی سوم زندگی (بیست‌ تا‌ سی‌سالگی)

حدود یک سال پیش از محمدرضا شعبانعلی عزیز خواهش کردم که مطلبی راجع به دهه چهارم زندگی بنویسد و تجربیات خودش را با ما به اشتراک بگذارد. چون دقیقا من سی و یک ساله و ایشان چهل و یک ساله بودند. خوشحالم که لطف کردند و درخواست من را قبول کردند.

برای حمید | درباره دهه‌ی چهارم زندگی (سی تا چهل‌سالگی)

 

در کامنت ها برای تشکر و قدردانی، قول دادم که من هم مطلبی اینچنینی برای افرادی که در دهه سوم زندگی هستند، بنویسم. در این یکسال هر نکته ای در این مورد به ذهنم می رسید رو روی یک تکه کاغذ می نوشتم.

پیش نوشت 1: تمام این مطلب صرفا تجربه شخصی هست و صرفا دهه سوم زندگی را آنطور که خودم گذراندم و از زندگی اطرافیانم برداشت کردم تعریف خواهم کرد. اما از آنجا که حلقه ارتباطی من نسبتا بزرگ است، حدس می زنم که مطلب مفیدی بتواند باشد.

پیش نوشت 2: من تمام مواردی که به نظرم باعث پیشرفت من شده اند را می آورم. به آن ها یک سری مطالب هم اضافه می کنم که به نظرم اگر انجام داده بودم امروز جای بهتری بودم.

پیش نوشت 3: لطفا در نظر بگیرید بیشتر زندگی من در دهه سوم در کسب و کار و تلاش شدید در پی موفقیت سپری شده و همیشه فکر می کردم با تلاش می شود به همه چیز رسید. بسیار ریسک پذیر هستم و تمام دهه سوم به دنبال ساخت یک بیزنس بزرگ در ایران بوده ام. پس قطعا تجربیات من و پنجره ای که از آن به دنیا نگاه می کردم اینگونه بوده است.

پیش نوشت 4: اگر در حین خواندن متن حس کردید منظورم این است که من آدم موفقی هستم و خط فکری و کاری من را دنبال کنید، بدانید اصلا قصدم این نیست و من را بابت اینکه متنم این حس را به شما می دهد پیشاپیش ببخشید. چون خوب نوشتن، مهارت بسیار سختی است که علی رغم تلاش هایم هنوز نتوانستم در آن ماهر شوم.

 

اصل مطلب:

از آنجا که علاقه شدیدی به دسته بندی دارم از همین ابتدا دهه سوم زندگی (20 تا 30 سالگی) را به دو قسمت تقسیم می کنم:

1- دوران دانشگاه

2- بعد دانشگاه

دوران دانشگاه:

می تواند دوران دانشگاه شما بیست و یک سالگی تمام شود (کارشناسی را سه ساله به پایان برسانید) یا شاید بیست و شش سالگی (پنج سال کارشناسی و سه سال کارسناسی ارشد)، دکتری در ذهن من نمی گنجد که حتی در مثال آن را بیاورم.

تجربه من و برداشت من، نشان می دهد که عموما در دوران دانشگاه ما کار خاصی نداریم. یعنی زمان و مهمتر از آن ذهن مان، آزاد است. به نظر من مهم نیست در مقطع کارشناسی هستید یا بدتر از آن کارشناسی ارشد را هم ادامه می دهید، فقط مهم این است که به موازات آن وارد بازار کار شده باشید.

خودم از بیست سالگی به صورت خیلی جدی شروع به کار کردم و این شروع به موقع را یکی از نقاط قوت دهه سوم زندگی ام می دانم.

اگر توان مالی آن را دارید سعی کنید که در این دوران، کار برای شما جنبه یادگیری داشته باشد و بعد درآمدزایی (البته برای من بیشتر جنبه درآمد زایی داشت، اما به دلیل علاقه خودم به توسعه مهارت ها و رشد به موازات درآمدزایی جنبه های یادگیری را هم جلو می بردم).

دوران بعد دانشگاه:

تبریک می گویم شما وارد اولین قسمت از اولین دهه ای از زندگی شده اید که فرمان بیش از همیشه در دست خودتان است.

پس همانطور که می دانید دهه سوم زندگی واقعا 10 سال نیست. آن تعداد سال هایی است که شما تحصیل می کردید (اگر پسر هستید سربازی هم اضافه می شود) عملا عنان امور به کلی دست شما نبوده است.

از این قسمت زندگی به شکل رسمی تر شروع می شود و می توان گفت مسئولیت های جدی شروع می شوند.

1- کارآموزی

بدانید که وقت شما آنچنان که خودتان فکر می کنید ارزش ندارد و بهتر است برای کسب تجربه هر آنچه که به دهنتان می رسد را انجام دهید (البته سنجیده)

زیاد به کارهای باکلاس و صرفا حقوق بالا اهمیت ندهید، بدانید دهه سوم زندگی بهترین زمان برای کارآموزی و خطا کردن است.

سعی کنید از کارآموزی و رایگان کار کردن برای افراد دیگر به شدت استقبال کنید اما در انتخاب مناسب محل کار هم تمام تلاشتان را بکنید ولی کمال گرا نباشید.

من کارآموزی نکردم، اما بسیار زیاد فروش و بازاریابی انجام دادم. اگر فرصتی برای این کار بود استقبال کنید، چون:

  1. همزمان نتورک خود را افزایش می دهید
  2. با خلق و خوی مردم بیشتر آشنا می شوید
  3. مذاکره و ارتباطات شما به صورت تجربی بهتر می شود
  4. فروش چیزی هست که تا پایان زندگی به کارتان می اید
  5. اصول متقاعد سازی را یاد می گیرید

برای من آن زمان شرایط کارآموزی نبود (محل کار مناسبی پیدا نکردم و درمورد کارآموزی و فوایدش هم نمی دانستم)، اما امروز که کارآموزهای شرکت خودمان را می بینم و شاهد رشدشان هستم به شدت به کارآموزی در مکان مناسب باور دارم.

شاید هم برای این دهه در این روزها ورود کردن به بورس (منظورم ایران نیست اما آن هم برای یادگیری خوب است) یا حوزه کریپتو کارنسی توصیه خوبی باشد، اما به نظر من توسعه نتورک در بازار کار به صورت شرکت یا در بازار کار ساده تری است.

من سال ها در سطح کشور فروش و بازاریابی کردم، اما الان (با اینکه سن خاصی ندارم) نمی توانم در هفته حتی دیدن دو نفر جدید را هم تحمل کنم. شاید هم اینقدر زود متسهلک شدن من برای افراط در کار فروش است، نمی دانم.

به قول جک ما (بنیانگذار علی بابا چین): از بیست تا سی سالگی مهم این هست که رئیست چه کسی است، جایی که کار می کنی زیاد مهم نیست.

2- زیاد به دنبال علایق خودتان نباشید

به نظر من دنبال کردن علایق مربوط به افرادی است که توان مالی خانواده به صورت کاملا مطلوب است یا این جمله مربوط به زندگی در کشورهای دیگر است (یادتان باشد این مطلب صرفا نظر شخصی است)
شاید هم من اشتباه می کنم و علت مستهلک شدن زود هنگام من بابت همین است که کاری را انجام دادم که باید انجام می دادم، نه کاری را که دوست داشتم.

کاری را انجام دهید که برایتان بیشتر نفع دارد و ستون نفع را، صرفا یادگیری و توسعه مهارت های فردی تعریف کنید

آن زمان آنچنان به کار بازاریابی و فروش علاقه نداشتم اما انقدر در آن زمینه مطالعه می کردم و پرشور بودم که خیلی از اطرافیان فکر می کردند حمید آفریده شده برای این کار.

حاشیه: چنانچه شما در شرایطی هستید که باید درآمدزایی داشته باشید و هزینه خانوده هم با شماست، حتما به کار و درآمد بیشتر اهمیت دهید. اما تجربه زیسته من در ایران نشان می دهد سال بعد (منظورم پنج سال بعد نیست) شما کماکان درگیر پُر کردن چاله های زندگی هستید. پس یک جایی باید سرعت رشد شما از تورم جلو بزند، که توسعه مهارت های فردی این کمک را به شما می کند.

3- منابع خود را 50/50 کنید

نظر من برای عموم این است که 50% درآمد و زمان و فکر و ذهن خود را روی یادگیری مهارت های امروز بگذارید. همان هایی که نتورک شما را بیشتر گسترش می دهند و امروز برای شما درآمدزایی دارند. به گونه ای همان دانش حرفه ای برای شما حساب می شوند.

50% دیگر را به یادگیری مهارت هایی که زیرساختی هستند اختصاص دهید. این ها به شما در کوتاه مدت پول نمی دهند اما در آینده مانند سکوی محکمی می شوند که چنانچه موشکی داشته باشید، شما را به آسمان های موفقیت پرتاب می کند. پس از مهارت های نرم  غافل نشوید.

مهارت های نرم بنیادی:

 

کاری که خودم کردم (اما توصیه نمی کنم) 80% منابع را به آینده اختصاص دادم (همانطور که گفتم ریسک پذیری من بالاست). این کار در کشوری که بی ثباتی بسیار زیاد است واقعا کارخطرناکی است. اما اگر منابع آن را دارید و ریسک پذیریتان زیاد است و توانایی زندگی به شکلی را دارید که محدود افرادی حاضر باشند اینگونه زندگی کنند (حسابی به خودتان سختی بدهید و تلاش کنید)، دستاوردهای بسیار مطلوبی به دست خواهید آورد. (باز هم تاکید می کنم شاید اگر به عقب برگردم و وضعیت کشور را اینقدر آشفته می دیدم، خودم هم همان 50/50 را رعایت می کردم)

حالا شاید فردی مشکلات حال حاضرش زیاد باشد پس می تواند 90% توان را برای حل مشکلات امروز و 10% را برای آینده بگذارد. صحبت کلی من این است، ظرف مهارت های آینده را حتی شده کم پُر کنید، اما خالی نگذارید.

 

4- برای شخصیت شناسی و خودشناسی وقت بگذارید

اینکه راندمان شما برای کار یا مطالعه شب بهتر است یا صبح، چقدر در طول روز بخوابید برای شما کافی است. تیپ های شخصیتی خود را بشناسید و سعی کنید در این زمینه چند تست شخصیت شناسی بزنید. این درس ها هم به شما کمک خواهند کرد.

سلسله درس های شخصیت شناسی

سلسله درس های خودشناسی

سلسله درس های سبک زندگی

 

این سال ها بهترین سال ها برای شناخت بیشتر خودتان و بدنتان و عادت هایتان است. حالا که به گذشته نگاه می کنم به نظرم خیلی بیشتر باید برای این قسمت وقت می گذاشتم. چون این بدن و شخصیت تا پایان عمر با ماست و شناخت بیشتر آن قطعا می تواند به ما کمک کند.

5- قدرت عادت

به نظر من فرق بین انسان های موفق و شکست خورده بیشتر در عادت های خوب و سازنده و عادت های مخرب و بد است. سعی کنید تا می توانید در خودتان عادت های خوب ایجاد کنید. هر چه سن ما بالاتر می رود تغییر سخت تر می شود. از نوشیدن یک لیوان آب به صورت ناشتا تا ورزش و مطالعه یا یادگیری یک آلت موسیقی.

قدرت عادت را دست کم نگیرید.

6- ندانستن عامل نترس بودن

به نظر من ریسک پذیری با وضعیت مالی و اقتصادی رابطه مستقیم و با سن رابطه معکوس دارد. در همین سن وقتی به کارهایی که در دهه قبلی زندگی خودم انجام دادم فکر می کنم، تعجب می کنم. بعید است که آن کارها را در این دهه جرات کنم انجام دهم.

احساس می کنم ندانستن، قدرت ریسک آدم را بالا می برد. چنانچه بتوانید از این ندانستن هوشمندانه استفاده کنید می توان در این دهه اتفافات خوبی را رقم بزنید.

7- تمرکز

در این دهه خیلی مفهوم ها هنوز برای ما جا نیافتاده اند مانند اهمیت دوستان، خانواده، مسئولیت، فقر جامعه و …

تا می توانید از این نامفهومی کمال استفاده را بکنید و روی کار و توسعه مهارت هایتان تمرکز کنید.

وقتی که به دهه سوم زندگی خودم نگاه می کنم می بینم فقط بر محوریت دوستان و کسب و کار و توسعه مهارت می گذشت و دیگر هیچ. تا حدی که بعضی اوقات با دوستانم شوخی می کنم و می گویم انگار که یکی دو سال است که تازه به ایران آمده ام.(در این حد در جریان هیچ چیز و هیچ کس نبودم)

آنقدر تمرکز و تمام حواسم روی موارد فردی خودم بود که هیچ چیز دیگر را نمی دیدم. (اگر به عقب بازگردم حتما دوباره همین کار را می کنم)

باز هم یادمان باشد این ها صرفا تجربه شخصی است و من راوی گذشته از نگاه خودم هستم. شاید اگر در همین سال ها عزیزی را از دست داده بودم در قسمتی از این نوشته به این می پرداختم که برای دیدن عزیزان، وقت صرف کنید.

حالا که به سال های قبل نگاه می کنم می بینم، چقدر نمی دانستم و چقدر درک نمی کردم و این برای تمرکز بر روی هدف خوب بود. اما این روزها وقتی می خواهم کاری را انجام دهم به ده مورد فکر می کنم، سعی می کنم همه اطرافیان را در نظر بگیرم، کسی ناراحت نشود، عدالت درست پیاده سازی بشود و … همین ها بیش از نصف ظرفیت فکری من را می گیرد و باعث می شود به چابکی قبل نباشم.

8- از این شاخه به آن شاخه نپرید

سیاحت کنید و دور بزنید در کسب و کارها اما زیاد از این شاخه به آن شاخه نپرید.

تجربه به من ثابت کرده حداقل 12 ماه باید برای یک کار وقت گذاشت تا بتوان در مورد آن تصمیم گرفت و بتوان لایه های پنهان و یادگیری های عمیق شکل بگیرد. زیر این مدت کمی به نظرم زود هنگام است.

در مورد خودم در کارهایی که بودم یا ورشکست شدن یا تعطیل شدن و از این دست، که من از آن ها بیرون آمدم.

9- دهه مهم بودن مسائل بی اهمیت

اگر پسر هستید اینکه ماشین شما چه باشد یا شماره موبایل شما با کد 1 شروع شود، اگر دختر هستید اینکه دوست پسر شما فلان مهمانی را می گیرد یا فلان دوست شما مسافرت زیاد می رود و … جزو مسائل زود گذر و کم اهمیت هستند. در سال های جلوتر متوجه می شوید بازی چیز دیگری است و شما در حاشیه بودید.

نمی گویم من اینکار ها را نکردم، اما خوشحالم که از آن موقع به چشم حاشیه و اقامتگاه های زود گذر مانند استراحتگاه های بین راهی به این ها نگاه می کردم. اگر بخواهم کلی تر بگویم از ایجاد عادت های مخرب پرهیز کنید. واقعا ترک عادت کار بسیار سخت، طاقت فرسا و زمان بر است. پس چرا عاقل کند کاری  …

درگیر این بازی ها نشوید، چون شاید جزو عادت شما بشوند و با آن وارد دهه بعدی شوید.

10- دوری از اعتیاد

می توانستم این را هم در مورد قبلی یعنی عادت ها بگویم اما آنقدر با اهمیت بود که صلاح دانستم جدا مطرحش کنم.

در مقطع کارشناسی، مواد مخدر و پوکر از موارد خیلی معمولی بودند (امیدوارم تجربه شما اینگونه نباشد). من کلا از بازی هایی که با پول انجام شود خیلی خوشم می آید اما چون می دانستم که قمار اعتیاد آور است حتی حاضر نشدم پوکر بازی کردن را یاد بگیرم (البته دورغ چرا من کمی هم در این موارد کم جنبه ام)

مواد مخدر موردی هست که می تواند حتی تا پایان عمر با شما بماند

اگر این دهه را سالم به در برید امکان اینکه در دهه های بعد دچار این اعتیادها شوید به شدت کاهش پیدا می کند.

به قول میلیاردر استرالیایی: چرا باید پسرم را بفرستم دانشگاه که طریقه کشیدن ماریجوانا را یاد بگیرد.

11- صبوری

اگر از من فرق بین فرد بالغ و خام را بپرسند می گویم: صبوری

به نظر من جوانی و کم صبری با هم عجین هستند و کسی از اینکه جوانان در این سن کم صبر باشند، کمتر گله می کند. کافی است شما این قانون نانوشته را برعکس بروید، در جوانی صبور باشید. به نظرم اتفاقات بسیار مثبتی می افتد.

در این مطلب در مورد اینکه چگونه توانستم بیشتر به این مهم پی ببرم نوشتم.

مزیت رقابتی به نام صبر

این داستان: من و سفته

12- passion با action بالانس باشد

هستند کسانی که شور و شوق (passion) بسیار دارند، می خواهند به همه چیز برسند و همه کار بکنند. به نظرم بهتر است که شور و شوق با عمل ما برابر باشد. یعنی یک توازنی در آن ها باشد.

اگر من شب ساعت 3 می خوابم و فردا ساعت 11 بیدار می شوم و بیشتر وقت هم به تفریح می گذرد، نمی توانم در دلم هم رویای داشتن یک شرکت موفق، برند، خانه و مسافرت را داشته باشم. هر خواسته ای اقدامات و پیش نیازهایی لازم دارد.

13- اهمیت منتور / مشاور / کوچ

خودم قبلا این را الگو می گفتم اما این روزها اسم های بسیاری دارند. به نظر من داشتن یک الگو و دنبال کردن یک شخص بخش زیادی از راه را می تواند به ما نشان دهد. چون دهه سوم برای من پر از مه بود و کمتر می توانستم راه را ببینم. اگر هم می دیدم توان تشخیص راه و کار درست را نداشتم.

به این فکر کنید می خواهید چه آدمی در آینده شوید، یک نفر که سرآمد آن حوزه هست را انتخاب کنید و چند سال او و حرف هایش را دنبال کنید.

 

14- اهمیت دوستان

با اینکه فرد برونگرایی هستم واقعا به راحتی دهه قبل زندگی نمی توانم با افراد آشنا شوم یا رابطه ای شکل دهم. در دهه سوم زندگی در پذیرش دوستان خوب و سازنده باز باشید و حتی برای پیدا کردن آن ها وقت بگذارید. دوستان علاوه بر حمایت و هم زبانی به رشد و پیشرفت ما بسیار کمک می کنند.

 

15- اهمیت زبان انگلیسی

هرچه سن کمتر باشد دغدغه کمتر است در نتیجه راحت تر می توان برای یادگیری وقت صرف کرد. حتما یادگیری زبان انگلیسی را جدی بگیرید، اشتباهی که من کردم و به اندازه لازم برایش وقت نگذاشتم. چه در ایران بمانید چه بخواهید بروید یادگیری زبان انگلیسی را در اولویت بگذارید.

16- چرا برای من

از این سن به بعد هر کس که آمد برایتان کاری کند یا لطفی در حق تان کند حتما از او بپرسید چرا؟
چرا اینکار را برای من انجام می دهی؟

یادتان باشد گران ترین چیزها، چیزهای رایگان هستند. امکان دارد چند روز دیگر در قبالش کاری از شما بخواند که نه گفتن برایتان بسیار سخت شده باشد.

 

سعی کنید با زیرساخت بسیار مطلوب و مناسب و آمادگی کامل برای دستاورد های سال های آینده، این دهه را ترک کنید.

 

چند نکته پراکنده:

1- در ایران یک گزاره همیشه درست وجود دارد:

 سال دیگر وضع از این هم خراب تر است

2- این را از من بخاطر داشته باشید، شما در این سن بیش از آنکه درک کنید سرخوش هستید و انرژی دارید، پس آن را درست استفاده کنید

3- به نظرم خواندن این سلسه پست ها با عنوان پازل موفقیت، خالی از لطف نباشد. چون این ها حاصل تجربیات من و نوشته های  من در بیست و هفت سالگی است.

 

با تشکر
حمید طهماسبی

 

3.3/5 - (307 امتیاز)

6 دیدگاه روشن درباره دهه‌ی سوم زندگی (بیست‌ تا‌ سی‌سالگی)

  • من نظری ندارم اما ناخوداگاه دستم به ستاره ی امتیاز خورد و دیدم میشه صد تا امتیاز داد . همینجوری الکی الکی میانگین اومد پایین

  • سلام …. این مطلب بسیار منو تکوند داد و جرقه ها زیادی در ذهنم ایجاد شد…
    امیدوارم روزی برسه که من هم درباره خودم و موفقیت هام بیام و قصه بگم… قصه مسیر موفقیت
    پیروز باشید
    https://www.instagram.com/tiaratoa/?utm_medium=copy_link

  • الان که این کامنت رو میزارم 2-3 سالی از بیست سالگی من گذشته. از مهم ترین تجربیات خودم کارآموزی بود که افتخارشو داشتم در کنار آقای طهماسبی باشم و این نکته که مدیرت کی باشه خیلی مهمه.
    کل مدت زمان حضور من در دانشگاه یک هفته هم نشد و شانس اینو داشتم که از سربازی هم معاف بشم.
    دومین کار مهمی که انجام دادم بازاریابی و فروشندگی بود که باعث شد هم صحبت کردنم بهتر بشه و هم بفهمم چقدر کارهای سختی برای در اوردن مقدار کمی پول باید انجام بدم یه جور کارگر بودنه فقط اسمش بهتره پس رفتم دنبال یه مهارت که پول توش باشه.
    دنبال یه راهنما خوب تو زندگیم بودم همیشه ولی اینو فهمیدم هیچ راهنمایی بدردت نمیخوره و هیچ راهی بهت نتیجه نمیده مگر اینکه خودت پیداش کرده باشی تنها فایده ایی که یک مشاور برات داره اینکه اشتباهاتت رو داخل مسیری که خودت پیدا کردی رو کم کنه.
    حدود یک سال بیکار بودم و نشستم فکر کردم چه کاری انجام بدم که هم توش پول باشه هم وقتی صبح میشه با لعنت به خودم از خواب بیدار نشم بخاطر کاری که باید انجام بدم و رسیدم به یادگیری برنامه نویسی. شروع کردن برنامه نویسی برای من مثل این بود که یه ادم فلج بخواد بره مسابقه دو شرکت کنه ولی شروعش کردم و از زیر صفر شروع کردم یادگرفتن.

    اگه حدود 20 سالتونه و کاری ندارید برید کاری رو یادبگیرید که بتونید به دلار پول در بیارید برنامه نویسی بازار کریپتو یوتیوب یا هرچیزی که فکرشو میکنید که میشه دلار ازش در اورد امروز اقتصاد ایران از هر زمان دیگه ایی بیشتر به دلار وابسته هست. من اولین درامد دلاری که داشتم به خودم گفتم خاک تو سرت که بخاطر 5 میلیون پول اینقدر کار میکردی تو ماه اگه قرار تو شرکتی کار کنید که ریالی در میارید هدفتون پول در اوردن نباشه یادگیری باشه اونم یادگیری که در آینده بتونید ازش دلاری پول در بیارید.

  • سلام.
    “دهه مهم بودن مسائل بی اهمیت”
    “”…نمی گویم من اینکار ها را نکردم، اما خوشحالم که از آن موقع به چشم «حاشیه و اقامتگاه های زود گذر» مانند استراحتگاه های بین راهی به این ها نگاه می کردم. اگر بخواهم کلی تر بگویم از ایجاد عادت های مخرب پرهیز کنید. واقعا ترک عادت کار بسیار سخت، طاقت فرسا و زمان بر است. پس چرا عاقل کند کاری …””

    خوشبختانه احساس میکنم این قسمت بالا از مورد نهم رو می‌تونم بفهمم و لمس کنم؛ و همچنین نمونه‌‌هایی از این عادات بد و مخرب در سن بیست تا سی سالگی رو تشخیص بدم.
    من الان بیست سالمه و شش ماه هست که وارد دهه‌ی سوم زندگیم شده‌ام.
    حدودا یک سالی هم میشه که با متمم و دوستان متممی آشنا شده‌ام و یکی از خوش شانسی‌های زندگیم رو این میدونم که در زمان مناسبی با دیدگاه‌های آدم‌های موفق توی ایران، کمی آشنایی پیدا کرده‌ام.
    به همین خاطر از وقتی که متممی شده‌م و با دوستان متممی ارتباط برقرار میکنم، یه عالمه عوض شده‌ام و مسیرِ روبروم رو پر از «ابهام و تغییر» می‌بینم؛ که به همین خاطر حس میکنم تلاش برای یافتنِ «ثبات» در این سن و سال و مخصوصا توی کشورمون ایران، کارِ خیلی سخت و شاید نشدنی‌ای باشه.
    اصلا یه چیز جالب که در مورد این دوران از زندگی یاد گرفته‌ام اینه که:
    آدم توی هفده هجده تا سی سالگی در گذر زمان این قدررر تغییر می‌کنه و عوض میشه که حتی می‌تونه برای «خودِ شش ماه پیشش» نقشِ «پدرِ معنوی» رو داشته باشه! 🙂
    به شکلی که چند وقت یه بار بشینه با خودِ گذشته‌ش صحبت کنه، نقد و بررسیش کنه؛ نصیحتش کنه و حتی گاهی اوقات، ازش درس زندگی و “ادب از که آموختی؟ از بی ادبان” یاد بگیره. 🙂

    یه نکته‌ای که به نظرم متن رو برای مایی که توی بیست تا سی سالگی مون هستیم، می‌تونه جذاب‌تر و اثربخش‌تر کنه، همین «نوشتن» و ایجاد عادت «ثبت کردن» هست. اینکه بتونیم بنویسیم و ثبت کنیم و بعدا به عنوانِ «درس عبرت» یا «موتور محرک» برای ادامه مسیرِ «خودِ الانمون» استفاده کنیم خیلی می‌تونه ارزشمند باشه. کاری که شما با وبلاگ نویسی انجام دادید و همچنان ادامه‌ش میدید و دستِ ما جوون‌تر ها رو می‌گیرید.

    هنر شاگردی کردن توی این دوره از زندگی(و شاید تمام زندگی) هم که دیگه جای خود داره و اگه منِ بیست و چند ساله نتونم این مهارت و هنر رو یاد بگیرم، کارم تمومه و باید فاتحه‌ی رشد، تغییر و بهتر شدن با هزینه‌ی مقرون به صرفه رو بخونم. 🙂

    .
    دمِ شما گرم بابت این نوشته و با آرزوی دهه‌ی چهارمی پر از «سلامتی»، «رشد و پیشرفت زندگی شخصی و شغلی»؛ 🙂
    یا به عبارتی «برداشتِ میوه‌های کاشته شده در دهه‌ی سوم زندگی‌تون.»

  • تشکر از شما بابت محتوا ارزشمند و کاربردی
    من تازه وارد دهه سوم زندگی ام شدم(۲۱) قطعا مطالب شما تاثیر گزار روی من و هم نسل هایم خواهد بود
    از شما بابت اشتراک گزاری تجربیاتتان ممنونم و‌ البته به علاوه یک انتقاد شخصی
    به نظر من انسان نباید هیچ وقت از علایق شخصی خودش دست بکشد شاید به دلیل مشکلاتی مثل مشکلات مالی در گیر جبر دیگر مسايل بشود
    اما همیشه باید هدف و دلیل از خواب بیدار شدنش علایق شخصی اش باشد و فعالیت های خفیف و کوچک ولی پیوسته تا ایده آل شدن شرایط اش را ادامه دهد
    چون اگر ۲۰ تا ۳۰ سالگی را صرف انجام اینکار نکند دیگر نمیکند:)
    البته این یک نظر شخصی و مبنی بر نقض دیدگاه شما نیست.با تشکر

  • سلام آقا حمید.
    از دید من که تشکر ارزشمند و جانانه‌ای کردید.
    تازه دو سال دیگه از دهه دوم خارج میشم. بنابراین حس میکنم خوندن این حرفهای شما برای من خیلی به موقع‌ست (یعنی چون هنوز پام رو داخل دهه سوم نذاشتم دستم برای عمل کردن به این حرفها خیلی بازتره، نسبت به حالتی که این حرفها رو توی 25 سالگی میخوندم).
    راستش رو بخواید با توجه به دسته بندی خودتون که دهه سوم رو به دو بخش دانشگاه و پس از دانشگاه تقسیم کردید، حس میکنم در واقع دهه سوم از 18 سالگی شروع میشه و الان منم توی دهه سوم (معنوی) هستم.
    به نظرم 18 سالگی واقعا سال مهمیه. درس تموم میشه. آدم از فاز مدرسه و درس خارج میشه و وارد فاز پول و کار میشه. کلا چرخش بزرگ و عجیبی‌ایه. حداقل برای من که این شکلی بود. درست بعد از کنکور شروع کردم به جستجوی کار. یکی دو ماه دنبال کار تولید محتوا به صورت فری لنسری بودم (و یه حرکتهایی هم زدم) اما در نهایت دیدم از این کار نه پولی در میاد و نه برای من بهترین گزینه ست. توی شهریور کارآموزی (کار حضوری، هماهنگی ارسال لباس و خرید پارچه برای یه تولیدی لباس) رفتم و با اینکه کار چالش برانگیزی بود برام تجربیات خیلی خیلی ارزشمندی رقم زد.
    اواسط شهریور پست آقا هیوا رو توی وبلاگشون دیده بودم که دنبال هم‌تیمی میگشتن برای سایت ایران فلوئنت. ایمیل زدم و صحبت کردیم و غیره تا اینکه از اول مهر کارآموزشون شدم تا اواسط آبان (از اون به بعد دیگه کارآموز نیستم، ولی کارمند هم محسوب نمیشم، احتمالا هم‌تیمی حساب میشم).
    خلاصه اینکه بنا به تجربه این چندوقته به شدت از کارآموزی راضی ام و به نظرم بار تجربی و آموزشیش از چند سال مدرسه و دانشگاه هم بیشتره.
    شاید توی یه دنیای موازی من کارآموز خدمت از ما هستم. کوفت نویدِ اون دنیای موازی بشه. 🙂
    با توجه به چیزی که حین کاریابی دیدم، خیلیها اصلا به جوون‌ها و تازه‌کارها بها نمیدن. اما توی حرفهاتون (این پست و پست‌های دیگه) خوندم که بخش خوبی از بچه‌های خدمت از ما شغل‌اولی بودن و کارآموز بودن.
    توی این دوره و زمونه به خاطر وضع اقتصادی همه محتاط شدن و کمتر کسی حوصله داره کارآموز بگیره و بهش کار یاد بده و دردسرهاش رو به جون بخره. واقعا دم‌تون گرم که این ریسک رو پذیرفتین.
    خیلی مخصلم و بابت اشتراک گذاری تجربیات ارزشمندتون ممنونم.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.