چوب لباسی درون دروازه

به نظرم بارها برای همه ما پیش آمده که کسی در مورد موضوعی به ما قولی داده اما خلف وعده کرده، به هر دلیلی.

بدتر از آن گاهی اوقات قول های خیلی محکم تری هم می دهند، مانند:

  • این و بسپار به من کاریت نباشه
  • تو اصلا ذهنت رو درگیر این نکن من از صفر تا صد ش رو انجام میدم
  • این کار رو من انجام میدم، تو این و تموم شده در نظر بگیر

و جملاتی شبیه این ها.

 

وقتی این جملات را می شنویم در دلمان یک حس آسودگی پدید می آید و می توانیم بخش زیادی از ذهنی که درگیر آن مسئله شده است را آزاد کنیم و به مسائل و مشکلات دیگر رسیدگی کنیم.

گاهی اوقات با کسب یک سِمَت در یک شرکت ما این وعده را به دیگر اعضای تیم می دهیم که در این قسمت من هستم، شما به امور دیگر رسیدگی کنید.

همه مسئولیت و شرح وظایفی دارند. پس بهتر است که هر کس سرش در کار خودش باشد و به بهترین نحوه ممکن کارها و وظایفش را انجام دهند. مشکل از آنجایی شروع می شود که شخصی که مسئول کاری است و نمی تواند آن را انجام دهد یا به هر دلیلی در انجام آن کار ضعف دارد، چیزی نگوید و کمکی طلب نکند.

 

 

دروازه خالی خیلی بهتر از این است که یکی مانند چوب لباسی ثابت و بی تحرک در آن بایستد. چون وقتی که خالی است تمام بازیکن های تیم می دانند دروازه خالی است و همه بخشی از حواسشان به دروازه است که گُل نخوریم، اما زمانی که یک نفر بر سر آن سِمَت (پُست) قرار می گیرد همه می دانیم که یک نفر در درون دروازه است. پس اگر توپ از ما رد شود به امید دروازه بان هستیم. اما زمانی که بدانیم کسی نیست همه تا آخرین نفس سمت دروازه می دویم تا از گُل خوردن جلوگیری کنیم.

یا کلا نباشیم

یا اگر هستیم با تمام توان خود باشیم

 

در ادامه هم از منظر کسی که مسئولیتی را پذیرفته و هم از منظر کسی که مسئولیتی را می خواهد واگذار کند چند نکته (به صورت تجربی، نه علمی) می گویم.

 

اگر شخصی هستیم که قول می دهیم و مسئولیت بر گردن ما است چه کنیم:

  1. اول از همه تمام جوانب کاری که به ما محول شده را متوجه شویم و بفهمیم – شاید در ابتدا متوجه شویم که ما آن شخص مرتبط نیستیم
  2. در لحظه پذیرفتن مسئولیت و در ابتدای آن تا می توانیم سوال بپرسیم (احمق جلوه شدن خیلی بهتر از این است که مسئولیتی را نتوانیم کامل انجام دهیم – آن سوالات یاد کسی نمی ماند اما کافی است یک یا چند وظیفه ناقص یا اشتباه انجام شود تا همه داستانی داشته باشند که ما به هر دلیلی نمی توانیم کارها را به سر منزل مقصود برسانیم)
  3. در تمام طول پروژه (یا همان قولی که دادیم) تلاشمان را بکنیم که به بهترین نحوه ممکن انجامش دهیم. به شکلی که به نظر خودمان هیچ کس نتواند آن را به این کاملی تحویل دهد
  4. نظر چند همکار را هم جویا شویم و برای آن ها هم بگوییم که از چه راه هایی می خواهیم آن را انجام دهیم اما در تعریف خود اغراق نکنیم
  5. اگر تمام تلاش خود را کردیم و از همکاران هم کمک خواستیم و بالاخره متوجه شدیم این کار را به هر دلیلی نمی توانیم انجام دهیم، هر چه سریعتر این موضوع را اعلام کنیم. این را بدانیم که مسائل به خودی خود حل نمی شوند، بلکه انباشته می شوند و در نهایت مانند یک گلوله برفی به بهمن تبدیل می شوند

 

اگر شخصی هستیم که مسئولیتی را واگذار کرده ایم چه کنیم:

  1. شخص مرتبط را انتخاب کنیم
  2. تا جایی که می توانیم آن وظیفه و پروژه را با جزییات و مکتوب محول کنیم
  3. نقاط حساس و جایی را که احتمال خطای بیشتری هست را شناسایی و با تاکید بیشتری بگوییم
  4. مهارت های لازم برای انجام پروژه را به او بگوییم و راه های توسعه آن مهارت را هم معرفی کنیم
  5. تا 20 الی 40 درصد رشد پروژه را مستقیما پیگیری کنیم. که چنانچه کج فهمی صورت گرفته از همان ابتدا درست شود
  6. تا جایی که می شود برای او بگوییم چرا این کار (پروژه) را باید انجام دهیم و در صورت انجام شدن چه اتفاق های نیکی برای شرکت می افتد و در صورت انجام نشدن چه عواقب و خطراتی برای شرکت در پی خواهد داشت – گاهی اوقات ما فکر می کنیم چون ما می دانیم این مسئله چقدر مهم است، پس همه می دانند.
  7. از صحبت هایی که باعث شود تمام در ها به روی او بسته شود پرهیز کنیم (مگر آنکه واقعا مطمئن باشیم که توانایی انجام آن را دارد). مانند:”من به همه گفتم تو بهترین نیرو برای انجام این کار هستی” ، “تو تنها گزینه برای انجام این کار هستی”  و… چون زمانی که نتواند پروژه را انجام دهد خود را به چالشی می کشد که نمی تواند و توانایی انجام آن را ندارد. پس فوت وقت می شود و در نهایت چیزی که می ماند یک عزت نفس له شده، یک پروژه نیمه کاره و یک مدیر شاکی است.

 

با تشکر

حمید طهماسبی
4.7/5 - (11 امتیاز)

2 دیدگاه روشن چوب لباسی درون دروازه

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.