در کل این مطلب بیشتر به درد مدیری می خورد که پوستش درگیر بازی است. براساس تجربه زیسته خودم میگم که وقتی فاندر هستی و مدیرعامل هم هستی باید تصمیمات خیلی سخت زیاد بگیری. خیلی وقت ها شاید نتیجه اون تصمیات زیاد با روحیه ما سازگار نباشند اما ما می دانیم که آن تصمیم در کل به نفع شرکت است. به نظرم مهم است که چگونه رفتار کنی، چون همکاران در شرکت به طرز رفتار و صحبت تو نگاه می …
دسته: داستان ها
داستانک اول: تازه از کارشناسی فارغ التحصیل شده بودم که بابام به شدت اصرار داشت من برم سر یک کار عمرانی. چون من عمده زمانم مربوط می شد به کارهای بازاریابی و فروش به من گفت که یک دوستی در شرکت های زیر مجموعه قرارگاه خاتم النبیا دارد و می توانم آنجا شروع به کار کنم. روز مصاحبه رسید، وقتی که فرم مصاحبه را دیدم خیلی تعجب کردم، چون من اصلا مهارت خاصی نداشتم و نمی دانشتم باید چه بنویسم. …
دفتر تهران بودم که همکارهای شرکت شیراز تصمیم گرفتند که سفته یکی از سرویسکارها را اجرا بگذارند. متاسفانه چون من تنها امضا دار تعهد دار شرکت هستم، خود لعنتیم باید پا میشدم و می رفتم. حبیب رفت و به زور یه سری کارها رو انجام داد (به زور: منظورم با وجود تمام قوانینی که خود حمید طهماسبی باید باشد) حبیب گفت هیچ کار دیگه ای نمونده فقط برو پرونده رو بگیر بده اجرای احکام (حبیب راست می گفت. اما زهی …
داستان اول: بده بیاد داستان از اونجا شروع می شود که خرداد امسال بود که یک روز از خواب بلند شدم و به تمام مشکلاتی که بر سرمان ریخته شده بود فکر می کردم. هر چه بیشتر به آن فکر می کردم بیشتر به این نتیجه می رسیدم که مشکلات چقدر زیاد و پیچیده و در هم تنیده شده اند. اما در این میان داستان نکته ای بود که برای من بسیار جای تعجب داشت. من حالم خوب بود و …
شدت گرفتاری از اول سال تا به حال در حدی هست که تمام منابع فکری من را درگیر کرده (البته منظورم از گرفتاری، گرفتاری خوب و کسب وکاری هست). صفحه را برای نوشتن باز می کنم اما فکر و ذهنم برای نوشتن جمع نمی شود. اتفاقا کلی مطلب هم هست که دوست دارم راجع به آن ها بنویسم. (مثلا همین الان که در حال نوشتن این متن بودم یک کاری پیش آمد رفتم و حدود نیم ساعت بعد برگشتم.) …
داستان اول: مخابرات چند ماه پیش مخابرات منطقه بودم، اکثرا بیکار نشسته بودند و در دهانشان این بود که: امورز این مدارک کامل نیستف برو فردا بیا یا سیستم قطعه نمونه بارز یک شرکت دولتی خانمی که من با او کار داشتم حدود یک ربع داشت جلوی من با تلفن (فکر کنم زن داداشش بود) صحبت می کرد. راجع به اینکه لباسشویی باید چگونه باشد و چند لیتر حجم داشته باشد. یکم عصبانی* شدم و رفتم از خانم دیگری که …
داستان کوتاه اول: زمانی با دوستی کار می کردم و من مسئولیت توسعه بازار را داشتم. شرکت از صفر رشد کرده بود و از سال ۹۱ تا ۹۳ به سهم بازار خیلی خوبی در ایران دست پیدا کرده بودیم. در این بین راه باز شد برای کار کردن بر روی محصولات حرفه ای تر و حاشیه سودی بسیار بالا (شاید باورتان نشود بعضا تا ۸۰ درصد سود). تیم بازاریابی و فروش من اگر نگویم بی نظیر اما کم نظیر بودند. …
در این متن نه می خواهم راجع به سئو صحبت کنم نه محتوا و نه مسائل کارآفرینی و استارتاپی فقط می خواهم اینجا این مطلب را یادداشت کنم تا همیشه در خاطم بماند که از کنار مسائل و تجربیات کوچک هم نباید ساده گذشت. کمیسیون مشاور املاک در قرارداد اجاره چقدر است؟ به هر میزان که پول رهن داریم در 30 هزار تومان ضرب می کنیم با اجاره جمع می کنیم و تقسیم بر 4 می کنیم. چنانچه …
شاید از تیتر حدس زده باشید که این متن هم در مورد بی کفایتی مسئولین است و می خواهم در مورد دلار افسار گسیخته و قیمت سکه صحبت کنم و کمی هم گلایه با آن همراه سازم. اما نه این متن بیشتر نگاه به منابع درونی و نحوه مدیریت خودمان در بحران ها و پیشگیری در حد توان در مقابل آن هاست. امروز عدم مدیریت من باعث نوشتن این مطلب شد. حوالی ساعت ۲ ظهر بود که برق محدوده …
اولین دفترم حدود ۱۴ متر بود. یک اتاق از یک واحد در طبقه سوم یک ساختمان قدیمی. واحد ما ۵ اتاق داشت. خیاطی اجاره دوچرخه! تعمیرات برقی انجام کارهای وام و دادن نزول ما چون لوله کشی ساختمان قدیمی بود و فشار آب کم بود، آب به پشت بام نمی رسید. در تابستان من خیلی شیک هر روز دو مرتبه با آفتابه از تانکر همسایه آب می ریختم در کولر آبی شرکت. (همسایه پمپ آب داشت) آنجا بود که متوجه …
آخرین دیدگاه ها