برای دانشجویان

می دانم که اگر در حال خواندن کارشناسی هستید خیلی هم راحت نیست که از آن دست بکشید.

شاید برای غر نشنیدن از خانواده قصد ادامه تحصیل کردید.

شاید تحصیلات تکمیلی را برای اینکه در جامعه یک روال است انجام می دهید، مانند راهنمایی و دبیرستان.

شاید و هزاران شاید دیگر که من و هیچ کس دیگر نداند

فقط به یک نکته دقت کنید:

در هنگام تحصیل حتما حتما حتما حتما وارد بازار کار شوید.

  • باور بفرمایید فارغ التحصیل با معدل 19 و 18 و 17 با هم هیچ تفاوتی ندارد. رقابت بر سر نمره در دانشگاه، یک رقابت پوچ و بدون دستاورد است. نمره 15 با 13 فقط در عنفوان جوانی است که ممکن است با هم تفاوت داشته باشد.
  • شاید باورتان نشود که زمانی که از دانشگاه فارغ التحصیل می شوید، آخرین باری که مدرکتان را خواهید دید همان اولین باری است که آن را می بینید.(زمانی است که آن را از دانشگاه تحویل می گیرید).

خاطرم هست زمانی که کارشناسی خود را شروع کردم (حدود 10 سال پیش) هنوز واژه “مهندس” برای خود ارج و قرب داشت. من هم خیلی دوست داشتم “مهندس” باشم. اما از همان ابتدای دانشگاه شروع به کار کردم.

یکی از کارهایی که انجام دادم “تراکت پخش کردن در پمپ بنزین بود” خیلی برایم سخت بود، همه اش به این فکر می کردم نکند آشنایی من را ببیند. اما همیشه به خودم می گفتم اکنون (همین الان) زمان انجام این کارهاست، پس فردا با عنوان “مهندس” نمی شود دیگر هر کاری را انجام داد. (البته همین الان هم بدانم این کار مفید هست حتما انجامش می دهم با یک تفاوت، سرچ گوگل می زنم تا متوجه شوم چگونه تراکت پخش کنم که اثربخش تر باشد). بعد هم که دیگر واژه مهندس همان بیشتر به درد …

بگذریم.

نکته در مورد پخش تراکت:

  • من تست کرده بودم که زمانی که تراکت را می خواهم تحویل دهم “سلام و خسته نباشید” بگویم احتمال خواندن تراکت بالاتر می رود.
  • اگر خودرویی دارای سرنشین کنار راننده بود به او تراکت را تحویل می دادم، چون احتمال خواندش بالاتر بود

(من خیلی به این انسان هایی که سر چهار راه ها تکدی گری می کنند دقت کردم، اکثر مواقع درخواست آنان از سمت ماشین ها رد می شود برای اینکه آنان بیشتر به سمت راننده ماشین می روند. در صورتی که راننده خودرو پشت فرمان و دنده و دقت به اینکه چه زمانی چراغ سبز می شود و سریع حرکت کند که ماشین پشت سری بوق نزند گیر و گرفتار است. احتمال کمک به او از سمت سرنشین کنار راننده خیلی بیشتر است. از این به بعد دقت کنید خودتان)

در زمان دانشجویی به جای اینکه از کارت دانشجویی خود استفاده کنید و هرجایی آن را نشان دهید تا یک رقم ناچیز به شما تخفیف دهند(که کل تخفیف دوران دانشجویتان را جمع کنید عدد قابل توجه ای نمی شود)، از خود دانشجو بودنتان برای کمک گرفتن و سوال پرسیدن استفاده کنید.

مردم به صورت پیش فرض برای سه قشر دل نازکند و در کمک رسانی دست و دلبازند:

  • سرباز
  • دانشجو
  • مسافر در راه مانده

پس تا می توانید سوال بپرسید و تجربه کسب کنید و هر کاری که فکر می کنید درست است را انجام دهید.

نترسید

یادتان باشید تصمیم درست، حاصل تجربه و تجربه، حاصل تصمیم نادرست است

اما

امان از روزی که فارغ التحصیل شوید و سوالی نا مربوط بپرسید. برخورد دیگران با شما اینچنین است:

پس تو اون دانشگاه چی یادتون دادن

نگو که اینم نمی دونی

تو چجوری مدرک گرفتی؟

باید درب اون دانشگاهی که به تو مدرک دادُ گِل گرفت

و امثال این حرف ها …

یادتان باشد که دوران کارشناسی، بی مسئولیت ترین دورانی است که در کل زندگیتان می گذرانید. اگر در این دوران برای خود مسئولیت تراشی کردید، به آینده امیدوار باشید، اگر نه بهتر است …

اما برای کسانی که آن دوران را گذرانده اند و اکنون دانشجو ارشد هستند یا فارغ التحصیلی هستند که فریب خورده دانشگاه و کسب نمره بهتر و این داستان های تخیلی بوده اند، پیشنهاد من فقط این است: وضع خوب نیست (نگفتم خراب است، اما اگر امروز دست به کار نشوید و سرعت رشد و تلاش خود را افزایش ندهید، آن وقت باز هم نمی گویم وضع خراب است، می گویم افتضاح است)

پس اگر بخواهم کل صحبت هایم را جمع کنم:

  • نمی گویم برای اخذ مدرک کارشناسی نروید، اما از آن چتر بی مسئولیتی حسن استفاده را بکنید و بدانید پی ریزی موفقیت برای آینده، در همین دوران است.
  • سال های دانشگاه می گذرد، با همه داستان ها، سختی ها و ناراحتی ها، اکثرا بی مهارت خارج خواهند شد. کسانی برنده اند که در آن دوران مهارت های خود را افزایش داده باشند (راه حل برای افزایش مهارت، کار مجانی برای دیگران و خواندن متمم است)
  • اگر مایل بودید در حین گذراندن دوران کارشناسی دو بار برنده باشید، علاوه بر رعایت جمله قبلی، سعی کنید با دوستان خوبی ارتباط برقرار کنید . روابط دوستی خود را در جهت اهداف زندگیتان گسترش دهید.

در زمان کنکور استاد موفق و فهمیده ای داشتم که می گفت: بیست تا سی سالگی، گُل عمر انسان است. هر کاری برای زندگیتان می خواهید بکنید، حواستان به این دهه باشد.

باتشکر

حمید طهماسبی

 

4.4/5 - (64 امتیاز)

20 دیدگاه روشن برای دانشجویان

  • ممنونم ازت حمیدجان
    توصیه‌های خوبی بود.
    البته به اتمام دورۀ تحصیلیم نزدیک هستم.
    ولی تمام سعیم رو می‌کنم که بعد از تموم‌شدن دانشگاه، گرفتار اون حرف‌ها نشم و سؤال نامربوط نپرسم!

  • سلام . من هم یکی از همون فریب خورده ها هستم .چقدر افسوس میخورم که ای کاش دوستی یا آشنایی بود که راهنماییم میکرد. البته فریب خوردگی من درجات شدیدتری رو هم شامل میشه چرا که من برای رسیدن به رشته های تاپ تجربی دو سال هم پشت کنکور موندم گرچه تو سال دوم تو رشته ای که میخواستم دانشگاه آزاد تهران قبول شدم اما شرایط مالی خانواده و بیماری سخت مادرم اجازه نداد که برم وسال سوم پشت کنکورکه بسیاربرمن سخت گذشت از نظر روانی و نتیجه شد قبولی تو رشته کشاورزی روزانه تو استان خودم. رشته ای که اصلا تو ذهنم نمیگنجید . دو سال اول خیلی سعی کردم خودم رو قانع کنم و این رشته رو دوست داشته باشم ولی نشد سال سوم هم مادرم رو ازدست دادم اما خب بازم ادامه دادم تا سال آخر و تمومش کردم.حالا دو سال و نیم که فارغالتحصیلم و بیکار.رشته ای که دوستش ندارم و حدود 9 سالی که از زندگیم بیهوده رفته و افسوس… وبلاگ های بچه های متممی رو که میخونم میبینم من چقدر تو پوسته ی زندگی زندگی کردم و اصلا به عمق نفوذ هم نکردم و چقدر از این بابت شرمنده خودم هستم . من جزو همون دسته ی بی مهارت هام که دنبال معدل فلان بودن و الان جز یه تکه کاغذ چیز دیگه ای نداره . تنها خوشحالیم این که مثل خیلی از دوستانم برای فرار از بیکاری متوسل به ارشد نشدم و همینطور آشنایی با بچه های متممی که دارم سعی میکنم ازشون یاد بگیرم و به نوجوان های اطرافم کمک کنم که اشتباهات من رو تکرار نکنند. ممنون که این بحث رو اینجا باز کردید.

  • سلام بر حمید آقا :))

    واقعا که گوشت شد و چسبید
    حرف‌هاتون از اون حرف‌هایی بود که پنداری ابرو باد و مه و خورشید و فلک دست دذ دست هم دادن تا بشنومشون و از غفلت بیرون بیام

    بابت چکاپ سایتمم یه تشکر بهتون بدهکار بودم
    شب و روزتون بخیر
    شاد باشید❤?

  • سلام حمید جان.
    اول اینکه متنت رو خیلی دوست داشتم. دمت گرم.
    وقتی از تجربه‌ات گفتی که اولا یه «سلام خسته نباشید» و هنینطور دادن تراکت به شاگرد – و نه راننده – چقدر تاثیر داره خیلی حال کردم. منم خیلی اوقات سعی میکنم چیزایی رو که به ذهنم میرسه روی مردمی که به مغازه میان تست کنم. نمونه آزمایشی رایگان 🙂
    یکبار حدود سه سال پیش (قبل آشنایی با متمم) رفته بودم سمینار یک بنده خدایی که بعدا فهمیدم دکتر تقلبی هست (اصلی ها چه میکنن. این تقلبی بود!)
    ولی یک حرف خوب داشت. میگفت میدونید مشکل کجاست؟ اینکه ما «حال» نداریم کاری انجام بدیم !
    قربانت ؛)

  • حمیدجان ممنون بابت این مطلبت،عالی بود
    من هم تجربه دو ساله پخش تراکت رو دارم،توی ورد نوشتم برای وبسایت
    پ ن:منتظر 15ام تیرم

  • منم یه چیزی اضافه کنم به عنوان تایید فرمایشات شما:
    ما وقتی استخدام داریم، اگر کسی در دوران دانشجویی کار کرده باشه، یک نمره مثبت بالا به اون میدیم وخیلی وقتها در رقابت بین دو نفر اونی برنده است که سابقه کار دانشجویی داشته حتی اگر تراکت پخش کرده باشه. به نظر ما این دسته از افراد مسئولیت پذیرتر هستند و پول رو بهتر می شناسند.

  • سلام حمید جان
    پیش نوشت: بعد از نوشتن شرمنده شدم وقتی دیدم نسبت به این که دارم کامنت مینویسم، متن نسبتاً طولانی نوشتم و این که پی نوشت طولانی تر از اصل کامنت شده.
    اصل کامنت:راستش الان که نوشته تو و کامنت ها رو خوندم خوشحال شدم که چه خوب موقعی نوشته تو رو خوندم و در نتیجه نمیتونم حسرت گذشته رو بخورم چون فرصت الان رو به روی من هست. ممنون که این مطلب رو نوشتی و ممنون از دوستانی که کامنت گذاشتن و باعث شدن من بهتر بفهمم چه فرصتی دارم.
    البته قبل از خوندن نوشته تو هم به این فکر بودم ولی بعد از خوندن نوشته تو مصمم شدم که در چند سال لیسانس دنبال کار برم هر چند با حقوق کم یا حتی بدون حقوق. بالاخره بدون حقوق کار کردن هم برای هر کسی مزیت های خودش رو داره.
    به نظرم کتاب خوندن رو هم اضافه کنی بد نیست، حداقل به عنوان یکی از راه های اصلی افزایش مهارت. البته به نظر من ضروری هست اگه کسی بخواد در شغل و زندگی آینده خودش حرفه ای بشه و زندگی متوسطی نداشته باشه.
    کتاب خوندن به خصوص برای کسی که در حال خوندن لیسانس هست آسون تره چون هم درس ها آسون هستن و هم این که وقت آزاد بیشتری در دسترس هست.

  • آدمی که دنبال فرصت باشه دانشجویی و خدمت سربازی و کارمندی و‌… براش فرقی نداره ، در زمان دانشجویی که من همزمان چند جا کار آموزشی انجام میدادم (با مبلغی ناچیز) برای حدود ۶۰٪ دوستانم کاری عبث به نظر می رسید ، یا الان که در دوران امریه‌م پروژه مینویسم و کتاب میخونم و… باز خیلیا هستن که میگن بابا برو نمازخونه بگیر بخواب حوصله داری.

    • دقیقا
      مردم در اکثر مواقع ما را به سمت معمولی بودن یا بهتر بگم یکی مثل خودشون بودن سوق می دهند و تشویق می کنند

  • کاش من دانشجو بودم اما حیف که دانشجو نیستم که توصیه هات رو به کار ببرم. راستش یاد روزای اولی که کارمند شدم افتادم هیچکدوم از اون فرمولها و قضیه هایی که اثبات کرده بودم و شب نخوابی ها به دردم نمی خوردن و حس یه دست و پاچلفتی رو داشتم و چه ها بر من گذشت. وسوسه ام کردی درباره اش بنویسم.
    پی نوشت: حمید طهماسبی چه خوب ادای باباها رو درآوردی( گل بگیرن اون دانشگاهو…)

    • کاشکی در دوران مدرسه و کارشناسی فقط به ما یاد داده بودند که چجوری حرف بزنیم و خودمون را معرفی کنیم.
      الان همه ما جلوتر بودیم.

  • این مطلب از ما گذشته ولی اگر دانشجوهایی که نگاه به کامنت ها می کنند این حرف ، حرف من و تمام فارغ التحصیل هایی هست که تو دوران دانشجویی کار کنید حتی شده پیک موتوری، حتی شده غذا پختن برای دوستاتون. منو اگه برگردونن به دوران دانشجویی خوب میدونم چیکار کنم و از کجا پول دربیارم

    • ممنون از کامنتت
      شاید الان داری آرزو می کنی برگردی به آن زمان
      نیره بیا با هم چشم هامون را ببندیم و فکر کنیم الان سال 1406 هست. ده سال گذشته، یک نگاه به ده سال پیش بندازیم (سال 1396). به نظرت آن زمان چه کارهایی می توانستیم انجام دهیم؟چه منابعی داشتیم؟ چه کارهایی می شد انجام داد؟ چه زمان هایی را سوزاندیم؟
      این بار با دفعه پیش تفاوت دارد، حالا چشمانت را باز کن. آرزویت برآورده شده. الان سال 1396 هست. حالا برو قدرش را بدان و همان کارهایی که در 1406 فکر می کردی بهتر بود که ده سال پیش انجام می دادی را انجام بده.
      موفق باشی در سال 1396

  • سلام، چقدر خوب نوشتی، حیف که چند سال دیر به این مطلب رسیدم و از من دیگه گذشته،اما سعی می کنم این مطلب رو برای کسایی که هنوز فرصت دارند بفرستم. دقت نظرت نسبت به وقایع اطراف رو هم تحسین می کنم( تا حالا از این منظر به تکدی گری سر چهارراه نگاه نکرده بودم)
    پ.ن: راستی فکر کنم در قسمت امتیاز دادن به مطلب در سایتت یک باگ وجود داره، یک نفر با یک آی پی واحد میتونه به هر تعداد دفعاتی که بخواد امتیاز بده.

    • سلام مریم جان
      ممنون که بابت باگ امتیاز دادن اطلاع رسانی کردی، من چون به خودم امتیاز نمی دادم هیچ وقت هم متوجه این موضوع نشده بودم، همین امروز تصحیح شد.
      ?
      متاسفانه آدم هرچه بزرگتر می شود، تغییر برایش سخت تر است.

دیدگاه خود را بنویسید:

آدرس ایمیل شما نمایش داده نخواهد شد.